با عبور از روبهروی دانشکده مدیریت دانشگاه تهران، نخستین چیزی که این روزها توجه را به خودش جلب میکند، سردر تازهساز دانشکده است که البته به سبب تعریف تعدادی دانشکده جدید، نام سردر دانشکدگان مدیریت را یدک میکشد. بله، بلاخره نهضت سردرسازی به دانشکده مدیریت دانشگاه تهران هم رسیده است و هیئترئیسه دانشکده هم مشعوف از این اتفاق، با صرف چند صد میلیون یا چند ده میلیارد تومان پول، با افتخار همهجا از افتتاح سردر صحبت میکنند!
متاسفانه یا بهتر است بگویم شوربختانه، دانشگاه در ایران تبدیل به پیکری بیجان و بیهویت شده است. تا جاییکه برای هویت بخشیدن به خودش رو به نهضت سردرسازی آورده است. گذری بر خیابانهایی که میزبان دانشگاهها و دانشکدهها هستند، نشاندهنده یک تغییر جدی در سالهای اخیر است؛ تقریباً همه دانشگاهها و دانشکدهها به نهضت سردرسازی پیوستهاند و سازههای بیهویت، اما عظیمی را پس از برپایی مسابقه و مناقصه بهعنوان سردر به خود افزودهاند. از تربیت مدرس در گوشه جلالآلاحمد، تا امیرکبیر در حافظ و شریف در آزادی، و از بهشتی در ولنجک تا همین مولود آخری، دانشکده مدیریت در کنار زیرگذر گیشا.
دانشگاهی که قرار بود محل علمآموزی باشد و جایی برای پرورش فکری، این سالها به مدد سیاستهای دولتی و وضع نابسامان مملکت به مفّری برای مهاجرت مبدل شده است. نسل جوان چندسالی از جسم بیجان دانشگاه استفاده میکند تا توشه مهاجرتاش را آماده کند و کلاسهای دانشگاه بهجای آنکه محلی برای آموزش باشد، به سکویی تبدیل شده که مخاطبانش (دانشجویان) هرکاری میکنند تا نمره بالاتری بگیرند و معدلشان برای مهاجرت پاشنه آشیلشان نباشد. و چنین کلاسی چه کیفیتی خواهد داشت؟!
بهموازات این روند، دانشگاه هم هویت خودش را از دست داده است. دروس مدیریت را کسانی تدریس میکنند که درکی از اداره سازمان و حتی درکی از کار کردن درون یک سازمان را ندارند، اما برای سازمانها در سراسر عالم نسخه میپیچند و تحولات سازمانها را با آب و تاب تئوریزه میکنند. و هرگاه از آنها پرسش میشود که چرا این الگو در سازمانهای ایرانی جواب نمیدهد، پاسخشان را با عبارت موهومی و مبهم “بومیسازی” همراه میکنند؛ بدون آنکه حتی درکی از همین به اصطلاح بومیسازی داشته باشند.
نشریات پژوهشی هم محل چاپ مقالاتی شده است که کوچکترین ارتباطی با صورتمسئلههای واقعی ندارند و صرفاً برای کسب امتیاز و ارتقای درجه و افزایش حقوق اعضای هیئتعلمی مناسبند. کافیست نگاهی به عناوین آخرین مقالات منتشره نشریه مدیریت بازرگانی دانشگاه تهران یا هر نشریه علمی دیگری بیاندازید. نویسندگان مقالات به تعبیری همان ساکنان برج عاج هستند که با کنار هم گذاشتن جملاتی از این محقق و آن محقق، و سپس تست کردن چند فرضیه با مجموعهای از دادههای حاصل از نظرسنجی به استنتاجهای شگفتآور میپردازند. کسی جرئت ارزیابی بر روی دادههایی به غیر از نظرسنجی را ندارد، پرسشنامه اولین و آخرین ابزار قابلقبول است، هیچوقت (بهطرز شگفتآوری) فرضیات رد نمیشوند، گویی محقق از قبل با شهودی برآمده از بینش و تجربهاش، فرضیات صحیح را تنظیم کرده و دادههای نظرسنجی فقط حق دارند نظر او را تایید یا بیشتر تایید کنند!
بله، از این پرنده که روزی قرار بود به قلههای دوردستی بپرد و از بلندای آسمان نگاه نویی به ارمغان بیاورد، چیزی به جز دو بال شکسته نمانده است. هر دو بال آموزش و پژوهش دانشگاه از کار افتادهاند و دانشگاه را به موجود بیجانی مبدل ساختهاند که هویتش را در ساخت سردر جستوجو میکند. و باز هم متاسفانه یا شوربختانه، کارگران این خط تولید که لباسهای مدرن تن کردهاند و به آدب بوروکراتیک همدیگر را دکتر صدا میزنند، به اصلیترین شریک سردرسازی مبدل شدهاند؛ عاقبت سیاستگذاریهای ناکارآمد و نشاندن افراد تُهی در رأس این سازمانها…