الگوهای مخرب و نامطلوب در استراتژی رشد

رشد تقریباً برای همه شرکت‌ها و بنگاه‌های اقتصادی یک دغدغه است؛ دغدغه‌ای که ممکن است به‌موازات نتایج شیرین و دلچسب، به بهای از دست رفتن حیات سازمان باشد. تقریباً همه سازمان‌ها در مسیر رشدشان با فراز و فرودهای متعدد مواجه شده‌اند: کسب‌وکار یا محصولی را دنبال کرده‌اند که موفقیتی در بازار نداشته، هزینه‌هایی را صرف کرده‌اند که تاب‌آوری مالی‌شان را بدون هیچ نتیجه مثبتی کاهش داده‌، یا منجر به تغییرات نامطلوبی شده است که غیرقابل بازگشت هستند. مروری بر تاریخچه کسب‌وکار کشور می‌تواند نمونه‌های بیشمار از تجربه‌های ناموفق رشد را پیش روی‌مان قرار دهد و این پرسش کلیدی را به ذهن متبادر کند که نقش استراتژی رشد چیست. اما بهتر است یک قدم به عقب برداریم و به‌جای پرداختن به مفهوم استراتژی رشد و نقش آن، به الگوهای مخرب و نامطلوب رشد بپردازیم. این یعنی اول بفهمیم ایراد در کجای کار است و بعد تلاش کنیم راهی پیدا کنیم که به ما در غلبه بر این ایراد کمک کند. در این یادداشت به سه الگوی مخرب رشد اشاره می‌کنم که در فضای کسب‌وکار کشور بسیار رایج هستند و ذهن‌های آماده و تیز می‌توانند مثال‌های متعددی از این سه الگو را از میان شرکت‌ها و بنگاه‌های اقتصادی نام‌دار کشور به یاد بیاورند.

 

رشد اتفاقی

تجربه بسیاری از شرکت‌های ایرانی از رشد، تجربه‌ای مبتنی بر اتفاق و اقبال است. متغیری در اقتصاد کلان به یک‌باره تغییر می‌کند؛ تعرفه‌ای در عرض یک‌شب بالا و پایین می‌شود؛ محدودیت جدیدی در بازار وضع می‌گردد؛ یک بخش‌نامه جدید صادر می‌شود؛ نظام اقتصادی ناکارآمد کشور یک سیاست من‌درآوردی جدید وضع می‌کند و نتیجه یک “اتفاق” است! اتفاقی که برخی از شرکت‌ها به سبب بخت و اقبال یا دسترسی به اطلاعات نهانیِ قبلی از آمادگی برای پذیرش آن و استفاده از فرصت‌های پدیدارشده پیرامون آن برخوردارند. در نتیجه، برخی از شرکت‌ها حتی در شرایط وخیم اقتصادی رشد می‌کنند، بی‌آنکه این رشد پایه و مبنای محکمی داشته باشد. تحلیل چنین رشدی پیچیده نیست. توزیع رانت یا وجود اقبال در برهه‌ای از زمان نمی‌تواند برای همیشه تداوم داشته باشد، در نتیجه چنین رشدی پایدار نخواهد بود.

شرکت‌هایی که به سبب اتفاق و اقبال دوره‌ای از رشد را پشت سر می‌گذارند، باید انقدر از هوشمندی و بینش استراتژیک برخوردار باشند که اتفاق‌ها را به قابلیت‌ها گره بزنند. این یعنی منافع حاصل از رشد اتفاقی باید در توسعه زیرساخت‌ها و قابلیت‌هایی سرمایه‌گذاری شوند که راه را برای پایدارسازی کمّی و کیفی رشد هموار کنند. البته این کار چندان ساده نیست، زیرا منافع رشد اتفاقی اغلب در مقیاسی خیره‌کننده و برق‌آسا نمایان می‌شوند و سازمانِ منتفع، سرمست از دستیابی به این منافع درصدد بزرگ جلوه‌دادن کسب‌وکار به روش‌هایی از قبیل افزایش تجملات سازمانی (دفاتر اداری شیک، جذب بی‌رویه نیروی انسانی و تشکیل امپراتوری، تعریف سطوح مدیریتی اضافی) یا افزودن خدمات اضافیِ فاقد ارزش‌افزوده به مجموعه خدمات قابل‌ارائه‌شان برمی‌آیند. با فروکش کردن امواج رشد اتفاقی، اقداماتی مانند تعدیل نیروی کار و کاستن از سطح خدمات یک گزینه اجتناب‌ناپذیر است.

 

رشد غیرنظام‌مند

برخی از شرکت‌ها در مسیر رشد، به‌گونه‌ای غیرنظام‌مند عمل می‌کنند. استعاره‌ای که می‌توان برای این قبیل شرکت‌ها به‌کار برد، استعاده مرغ است. مرغ‌ها بدون آنکه درکی از کلیت فضا و مکان داشته باشند، به هر گوشه‌ای از زمین نوک می‌زنند تا دانه برچینند! و این رفتار تنها منحصر به مرغ‌ها نیست. بسیاری از شرکت‌ها، به‌خصوص آنهایی که تنوع‌بخشی را در پیش می‌گیرند، شروع به نوک زدن به صنایع و کسب‌وکارهای مختلف می‌کنند و بدون آنکه درکی از فضای صنایع مختلف و حدود و ثغور سرمایه‌گذاری در آنها را داشته باشند، مجموعه‌ای از سرمایه‌گذاری‌های پراکنده و (عمدتاً) کوچک را انجام می‌دهند. پرتفوی کسب‌وکار شرکت‌هایی که چنین رفتاری را دارند، شامل سرمایه‌گذاری‌هایی در صنایع مرتبط و نامرتبط است که اگر رد آنها را بگیرید، در نهایت به کسب‌وکار و برند قابل‌توجهی نمی‌رسید.

علت اصلی رشد غیرنظام‌مند را باید در وسوسه دانست. وسوسه دنبال کردن فرصت‌ها برای بسیاری از مدیران غیرقابل اجتناب است: تلفن آنها زنگ می‌خورد، رفیق بیست و چندساله‌شان خبر از یک فرصت جذاب می‌دهد و مانده حساب بانکی‌شان به آنها امکان می‌دهد که بخشی از سرمایه‌شان را روی این فرصت ظاهراً جذاب که شناختی از آن ندارند، سرمایه‌گذاری کنند. وسوسه‌ای درونی به آنها تلقین می‌کند که سرمایه‌گذاری در این فرصت ناشناخته، ممکن است ثروتی رویایی را خلق کند. لازمه مقابله با رشد غیرنظام‌مند در توجه به چند نکته کلیدیِ استراتژی رشد است. در تجربه‌هایم از مشاوره استراتژی هلدینگ ها و گروه‌های مختلف کشور همواره با این موارد مواجه می‌شوم که الگوی موفق در رشد چنین خصیصه‌هایی دارد: (۱) سرمایه‌گذاری در مقیاس بزرگ و اجتناب از پراکنده‌کاری‌های کوچک‌مقیاس، (۲) ورود به صنایع بزرگ یا صنایع دارای تمایز ملی و طبیعی، و (۳) تکمیل زنجیره ارزش و اکتساب گلوگاه‌های جانبی و مجاور.

 

رشد نسنجیده

چرا با وجود همه ملاحظات باز هم در مسیر رشد با شکست مواجه می‌شویم؟ پاسخ در حرکتِ نسنجیده است که طبعاً نسنجیده بودنش، مصداقی برای ضرب‌المثل معروف حرکت بی‌برکت است! بارها پیش آمده که به‌هنگام همکاری با شرکت‌های صاحب‌نام و بزرگ اقتصادی، با طرح‌ها و پروژه‌های در دست اجرای متعددی مواجه شده‌ام که متولی پس از اجرای فازهای اولیه و هزینه‌کرد منابع مالی فراوان به اقتصادی نبودن پروژه پی برده یا متوجه شده که برآوردهای اولیه نادرست است. رشد (چه آن را به شکل کمّی تعریف کنیم و چه آن را با معیارهای کیفی ارزیابی کنیم) پیچیده، دشوار و چالش‌برانگیز است و برداشتن گام‌های موفق در مسیر آن نیازمند طرح‌ریزی استراتژی رشد است. بااین‌حال بسیاری از مدیران با این توجیه که زمانی برای طرح‌ریزی ندارند و حاضر نیستند منابع‌شان را برای برنامه‌ریزی تلف کنند، متحمل هزینه‌های گزاف (و اغلب غیرقابل بازگشت) ناشی از رشد نسنجیده می‌شوند.

البته در این میان همه تقصیرها به گردن مدیران نیست! بسیاری از مدرسان و مشاوران استراتژی هم با رنگ و لعاب بخشیدن به مفاهیمی مثل استراتژی در عمل و تفکر استراتژیک، مدیران را از صرف وقت و منابع برای برنامه‌ریزی و تدبیر منصرف می‌کنند. اما طراحی استراتژی رشد به معنای طی کردن روال مرسوم و متداول (و گاه بی‌اثر) تدوین استراتژی نیست؛ ما به سناریوهایی برای رشد نیاز داریم که بتوانند پیش‌فرض‌های مختلف برای رشد را ارزیابی کند، پیامدهای مثبت و منفی هر سناریو را مشخص کند، چارچوبی برای تصمیم‌گیری بر اساس مجموعه‌ای از پارامترهای کلیدی ایجاد کند، و یک نقشه‌راه شفاف را در اختیار سازمان قرار دهد.

 

1 دیدگاه On الگوهای مخرب و نامطلوب در استراتژی رشد

نظرات غیر فعال است