استراتژی: مفهوم جهان شمول یا علم بومی؟

از هنگام تثبیت مفهوم استراتژی در میان مجموعه مفاهیم دنیای کسب‌وکار تاکنون، تعریف متعدد و متنوعی برای این واژه از سوی اندیشمندان، مدیران و محققان ارائه شده است؛ به‌طوری‌که اگر لیستی از کتاب‌های شاخص و مرجع استراتژی، چه از میان کتب دانشگاهی و چه از میان کتاب‌های نگاشته‌شده توسط مدیران اجرایی را تهیه کنیم و در این لیست به دنبال تعریف واحدی از استراتژی باشیم، راه به جایی نمی‌بریم. در ابتدای همه سخنرانی‌ها، کارگاه‌ها و دوره‌های آموزشی‌ام تعدادی از این تعاریف متنوع را ذکر می‌کنم و با اشاره به تمثیل معروف مولانا از پیل در تاریکی سعی می‌کنم تمرکز مخاطب را به سوی یک مفهوم جلب کنم: ما به قدر توانایی و وسع‌مان قادر به کشف حقیقت می‌شویم، خواه این حقیقت مفهوم استراتژی باشد یا هر مفهوم دیگری. (در یادداشت دیگری حتماً این استعاره را از دید اگزیستانسیالیستی بررسی خواهم کرد)

با وجود وصف این تشتت و پراکندگی مفهومی، نباید از این نکته غافل شد که استراتژی در عمیق‌ترین لایه‌های مفهومی‌اش از یک جوهره بهره می‌برد: انتخاب؛ و نکته مهم این است که این جوهره، جهان‌شمول است. به‌عبارت دیگر، دانش استراتژی در لایه مفهومی دانش جهان‌شمول است و برچسب‌هایی مانند علم بومی و الگوی خاص ایران و نظایر اینها قابل الصاق به این دانش نیست. برای این مدعا لازم است نگاه دقیق‌تری به ماهیت تصمیم‌گیری‌های استراتژیک داشته باشیم.

فرایند تصمیم‌گیری استراتژیک مانند هر فرایند دیگری مشتمل بر سه جزء است: ورودی / پردازش / خروجی (از بازخورد که خود جزء مستقلی از یک فرایند است، آگاهانه و به‌عمد صرف‌نظر کرده‌ام). در میان این اجزا، جایگاه دانش استراتژی در جزء پردازش است: ما داده‌هایی را از محیط پیرامونی‌مان گردآوری و دریافت می‌کنیم؛ دانش استراتژی را روی این داده‌ها به‌کار می‌گیریم و آنها را پردازش می‌کنیم؛ و به خروجی‌هایی دست پیدا می‌کنیم که عنوان تصمیم‌گیری استراتژیک درباره یک موضوع مشخص را یدک می‌کشند.

به‌عبارت دیگر، ما برای حل صورت‌مسئه‌های استراتژیک‌مان در ایران از همان دانش استراتژی استفاده می‌کنیم که برای حل صورت‌مسئله‌های استراتژیک در ایالات‌متحده استفاده می‌شود؛ بدیهی‌ست که ورودی‌ها و به تبع آن خروجی‌ها خاص ایران یا ایالات‌متحده امریکا هستند، اما الگوها، ابزارها و روش‌های پردازش چه در جغرافیای ایران و چه در جغرافیای ایالات‌متحده یکسان‌اند و بر خلاف ورودی‌ها که به‌شدت از خاستگاه و بستر تاثیر می‌پذیرند، جزء پردازش تغییرناپذیر است.

برای جمع‌بندی باید به جوهره اصلی دانش استراتژی برگردم: انتخاب. فرقی نمی‌کند که در کدام خاستگاه اقتصادی و تجاری یا کدام کشور به دنبال استراتژی باشیم؛ جوهره و اساس استراتژی در انتخاب است و مفهوم، یا عملِ دست به انتخاب زدن و انتخاب کردن فارغ از بستر و خاستگاه است. دقیقاً به همین دلیل است که مدعیان علم بومی یا مبدعان الگوهای وطنی اغلب کپی درهم‌ریخته‌ای از همان مدل‌ها و الگوهای جهان‌شمول را ارائه می‌کنند که به غیر از تغییراتی اندک در هنگام شناسایی و تعریف ورودی، اساساً تمایز برجسته و معناداری ندارد. این را باید باز هم تکرار کرد که برای حل مسائل واقعی ایران (یا هر بستر و خاستگاه اقتصادی و اجتماعی دیگر) نیازمند قابلیت تعریف دقیق ورودی‌های اختصاصی، مهارت تفسیر دقیق خروجی‌های اختصاصی، و توانایی در برقراری رابطه بازخورد معقول و منطقی میان این دو جزء هستیم و به موازات این سه مولفه، به‌شدت به درک و فهم جهان‌شمولی دانش استراتژی و اجتناب از گزافه‌گویی‌هایی نظیر علم بومی و الگوی داخلی نیازمندیم.