یکی از پرتکرارترین پرسشها در دانش استراتژی، تفاوت میان تفکر استراتژیک و برنامه ریزی استراتژیک است. اگر بخواهم صادق باشم، این پرسش در عینحال که پرتکرار است، بیاهمیت نیز هست! شاید طرح چنین پرسشهایی بیشتر از آنکه ناشی از اشتیاق و عطش به فهم و دانستن باشد، نشاندهنده پافشاری در پرداختن به صورتمسئلههاییست که دستاورد و نتیجه مشخصی به همراه ندارند. اما بههرحال این پرسش وجود دارد و نمیتوان بهسبب بیاهمیتی، آن را بیپاسخ هم گذاشت. بهویژه آنکه بدفهمیها پیرامون آرا و نظریات اندیشمندان پیشرو در دانش استراتژی (نظیر پورتر و مینتزبرگ) سبب شده تا تقابل میان دو واژه تفکر استراتژیک و برنامهریزی استراتژیک به یکی از مباحث داغ جامعه آکادمیک و مشاوره کشور هم مبدل شود و طرفدارانی هم پیدا کند! اما واقعیت داستان چیست؟
ایده جایگزینی برنامه ریزی استراتژیک با تفکر استراتژیک، ایدهای بسیار جذاب است. مدافعان این دیدگاه با این استدلال که برنامهریزی استراتژیک منسوخ شده و دیگر کارایی ندارد، سعی در ترویج رویکردهایی شلخته تحت عنوان تفکر استراتژیک هستند، بر طبل ناکارآمدی برنامهریزی استراتژیک برای دنیای معاصر میکوبند و با اشاره به سرنوشت برخی شرکتها و ارائه نقلقولهایی از مدیران و اندیشمندان مشهور به تقویت استدلالهای خود میپردازند. اگر بر حسب کنجکاوی به ردیابی خروجیهای مدافعان در کار با شرکتهای فرضیِ الف و ب و ج بپردازید، حاصل شگفتآور است: عبارتهای کلی، شعارگونه و بیسر و ته اما زیبا و مهیج! نقطه مقابل مدافعان، گروه محافظهکارانی هستند که همچنان بر استفاده از روشهای مرسوم و متداول تدوین استراتژی تاکید میکنند و اگر در یک بازه زمانی میانمدت به مرور خروجیهای این گروه برای تدوین استراتژی بپردازید، تفاوت چندانی میان خروجیهای ارائهشده توسط محافظهکاران برای شرکتهای فرضیِ الف و ب و ج پیدا نمیکنید.
متاسفانه این تقابل غلط گاه با نمایش صوری و کاریکاتوری تقابل میان مایکل پورتر و هنری مینتزبرگ به تصویر کشیده میشود. مدافعان ژست مینتزبرگی به خود میگیرند و محافظهکاران از دیدگاه پورتری به تقابل دامن میزنند و هر دو گروه با استناد به برخی مقالات این دو اندیشمند، بر موضعشان پافشاری میکنند.
پرسش: آیا پورتر و مینتزبرگ در حال تقابل هستند؟ خیر!
پرسش: آیا تفکر استراتژیک جایگزین برنامه ریزی استراتژیک است؟ خیر!
پرسش: آیا برنامه ریزی استراتژیک مفهوم منسوخشدهای است؟ باز هم خیر!
جایگزینی تفکر استراتژیک با برنامه ریزی استراتژیک وسوسهکننده است! از آنجاییکه به سرانجام رساندن فرایند برنامهریزی استراتژیک زمانبر و پردردسر است؛ در اختیار داشتن واژهای که بتواند مسیرمان را کوتاه و هموار کند و ما را از قید و بندهای متدولوژیک آزاد کند، یک هدیه محسوب میشود! برای همین است که بسیاری از مدافعان ایده جایگزینی، در واقع نابلدان اجرای فرایند برنامه ریزی استراتژیک هستند؛ اما با پافشاری روی ایده جایگزینی و ژست انتقادی تلاش میکنند نابلدیشان را پنهان کنند.
در مقایسه میان تفکر استراتژیک و برنامه ریزی استراتژیک باید این مسئله را در نظر داشت که جنس و ماهیت این دو واژه با همدیگر تفاوت دارد و نمیتوان دو پدیده متفاوت را جایگزین هم دانست. تفکر استراتژیک شیوهای برای اندیشیدن، حرکت بههنگام و بهرهبرداری از ظرفیتهاییست که به یکباره پدیدار میشوند. اما همین مهارت تفکر بدون قرار گرفتن در قالب برنامهریزی استراتژیک منجر به ایدهپردازیهای انتزاعی و بینتیجهای میشود که نمیتوان آنها را سنجید.
برای حل تقابل میان دو اصطلاح تفکر استراتژیک و برنامه ریزی استراتژیک، بهتر است به مفهوم استراتژی رجوع کنیم. این نکته را باید در نظر داشت که اصالت با مفهوم استراتژی است و برنامه ریزی استراتژیک تنها قالبی برای نظم بخشیدن به استراتژیها است. از سوی دیگر، اگر اصالت را به استراتژی بدهیم، بدیهی است که برخی از استراتژیها حاصل ایدههای ابتکاری و جرقههای ذهنی هستند و به یکباره پدیدار میشوند (تفکر استراتژیک) و برخی دیگر با طی فرایندهای دقیق و منظم تحلیلی حاصل میشوند (برنامهریزی استراتژیک). بنابراین، تفکر استراتژیک مکملی برای برنامه ریزی استراتژیک است و هیچکدام از این دو مفهوم، بدون دیگری نمیتواند اثربخشی و کارآمدی بههمراه داشته باشد.
در میانه این یادداشت به یک پرسش دیگر هم اشاره کردم: آیا برنامه ریزی استراتژیک منسوخ شده است؟ تصور میکنم پاراگراف قبلی علت پاسخ منفی به این پرسش را شفاف کرده باشد. برنامه ریزی استراتژیک فاقد اصالت است؛ آنچه اصالت دارد خود مفهوم استراتژی است و برنامه ریزی استراتژیک تنها یک قالب برای مستندسازی، نظاممندساختن و ارائه کردن استراتژیهاست. شاید برای بررسی بیشتر در این زمینه بد نباشد کتاب استراتژی رسیدن به استراتژی را مرور کنید، اگرچه ما عمدتاً استراتژی را به شیوه مرسوم و متداول آن در قالب برنامههای حجیم و کلاسیک میشناسیم، اما این نگاه تنها یک رویکرد در میان پنج رویکرد مختلف نسبت به استراتژی است و اگرچه انتقاداتی بدان وارد است، اما همچنان در بسیاری از صنایع و توسط بسیاری از شرکتها بهکارگرفته میشود و اتفاقاً این شرکتها از جمله پیشتازان صنایع در دنیا هستند!
و اما یک نکته جاافتاده از متن! آیا پورتر و مینتزبرگ با هم تقابل دارند؟! طبعاً پیشبرد علم با ارائه آرا و نظریات مختلف، متضاد و گاه متعارض میسر میشود، اما این مسئله به معنای نگاه رایج ما به تقابل میان اشخاص نیست. پورتر و مینتزبرگ نقطهنظرات متفاوتی دارند، گاه نگاههایشان به یک پدیده واحد متفاوت است و روششناسی متفاوتی را برای ارائه نظریاتشان مورد استفاده قرار دادهاند. اما هر دو بر سر یک مفهوم اشتراک نظر دارند: آنچه اصالت دارد، استراتژی است…
3 دیدگاه On تفکر استراتژیک و برنامه ریزی استراتژیک: جایگزین یا مکمل؟
پینگ بک: لینکهای هفته (۵۰۴) – گزارهها ()
پینگ بک: الگوهای مخرب و نامطلوب در استراتژی رشد - سید حسین جلالی - روایت من از استراتژی ()
پینگ بک: بازنگری استراتژی: باورهای اشتباه، نتیجه بیاثر - سید حسین جلالی - روایت من از استراتژی ()
نظرات غیر فعال است