سال نو: بهانه‌ای برای اندیشیدن درباره معنای زندگی

معنای زندگی یکی از مهم‌ترین و پایه‌ای‌ترین پرسش‌های فلسفی است و بسیاری از مکاتب فلسفی و دانشوران و سخنوران تلاش کرده‌اند به‌نحوی برای این اصطلاح تعریف و مفهومی ارائه کنند. نتیجه هم تکثر و تعدد رویکردها و دیدگاه‌ها درباره معنای زندگی است؛ بی‌آنکه کاربر؛ یعنی همین انسان‌هایی که اکنون فرصت زندگی را یافته‌اند؛ از این دیدگاه‌ها استفاده معنی‌داری کنند.

چالش همینجاست! بسیاری از “ما” معنایی برای زندگی‌مان و در زندگی‌مان نداریم و حتی بدتر از آن، زندگی هم نمی‌کنیم و شاید بزرگ‌ترین دستاوردی که بتوان برای بسیاری از “ما” برشمرد، لحظاتی‌ست که زیسته باشیم؛ به معنای واقعی آن. این معنا البته مفهومی چندوجهی‌ست و آنچه برای یک شخص به‌خصوص واجد معناست، ممکن است برای سایرین ارزش خاصی نداشته باشد. به‌همین دلیل است که اندیشیدن درباره این معنا یک امر شخصی و بنیادی است؛ شخصی‌ست چون از فردی به فرد دیگر متفاوت است، و بنیادی‌ست چون پایه و اساس تمامی تصمیم‌ها و اقدامات فرد را شکل می‌دهد، برایش لذت به‌همراه می‌آورد یا تحمیل‌کننده رنج است.

در فرهنگ ایرانی، سال نو یک نقطه عطف زمانی برای بازنگری در مفاهیم است؛ و “معنای زندگی” هم یکی از آنها و البته مهم‌ترین‌شان است. تصور می‌کنم ریشه بسیاری از چالش‌های جامعه ایرانی در حال حاضر، کم‌اندیشی و کژاندیشی درباره این مفهوم است. این نه به‌معنای اعتقاد به فلسفی‌سازی جامعه، بلکه به‌معنای انگشت گذاشتن روی مهم‌ترین پرسش زندگی، و سپس بازاندیشی درباره انبوه تصمیمات و اقداماتی‌ست که از صبح تا به شب مشغول آنها هستیم؛ غالباً بدون آنکه ارتباط معنی‌داری میان این تصمیمات و اقدامات و فلسفه زندگی برقرار باشد.

حالا که سال نو شده، بی‌آنکه به دنبال “نوروز” توی تقویم باشیم، فرصتی فراهم شده تا همه‌مان مجدد به معنای زندگی فکر کنیم و توجه به این مفهوم بنیادین را بیشتر از این به فردا و فرداها موکول نکنیم. چنین باد!

 

پی‌نوشت: در فرصت دیگری درباره معنای زندگی و دیدگاهم نسبت به این مفهوم خواهم نوشت.