سازمان‌های خوب به بهشت می‌روند، سازمان‌های بد به همه جا!

محال است که این روزها سری به لینکدین بزنم و یادداشت گلایه‌واری درباره یک سازمان بد نبینم! سازمانی که به نیروی انسانی‌اش بی‌توجه است، مسیری برای توسعه آدم‌ها پیش‌بینی نکرده، سازماندهی بی‌نظمی دارد، یا در ساده‌ترین شکل به تعهداتش در قبال کارمندان عمل نکرده است. شاهکار دولت در افزایش بی‌منطق سطح دستمزدها هم (به‌جای اعمال سیاست‌هایی که قدرت خرید را تقویت کند و منجر به اصلاح در سمت عرضه شود) مزید بر علت شده و #سازمان_بد می‌تواند ترند این روزهای رسانه‌های اجتماعی باشد.

 

چرا با پدیده سازمان بد روبه‌رو هستیم؟

این کاملاً طبیعی‌ست که شرکت‌ها و بنگاه‌های تجاری وضعیت مشابهی نداشته باشند؛ چه در سطح عملکردشان و چه در نوع رفتار و سیاست‌های جبران خدمات در قبال کارکنان. برخی شرکت‌ها سطح حقوق و دستمزد بالاتری دارند، اما همان حقوق و دستمزد را به شکل نامنظم پرداخت می‌کنند؛ درحالی‌که بسیاری از شرکت‌ها با وجود سطوح ضعیف‌تری از حقوق و دستمزد، در پرداخت‌ها منظم و متعهد هستند. طبعاً گروه دیگری از شرکت‌ها نیز وجود دارند که هم دستمزد بالاتری دارند و هم در پرداخت‌ها منظم‌ترند، اما فشار کاری‌شان با دو گروه قبلی قابل مقایسه نیست. در واقع، ما با کُلاژی از سازمان‌ها مواجهیم که هر یک در کانتکست متفاوتی به فعالیت می‌پردازند و آنچه نگاه ما را نسبت به سازمان بد شکل می‌دهد، بازتاب آن سازمان در ذهن ماست. در نتیجه بخش بزرگی از آنچه ذیل گلایه‌های اینترنتی از سازمان‌ها مطرح می‌شود، ناشی از قضاوت انسانی و الصاق تفسیرهای شخصی به بازتاب سازمان‌هاست.

به موازات این قضاوت انسانی، نباید نقش خود سازمان‌ها در شکل‌گیری تصویر سازمان بد را نادیده گرفت. انتظارات بی‌جا و نابه‌جای سازمان از کارکنان؛ محیط آلوده و غیراخلاقی و نامناسب کار؛ فرهنگ و عادات غلطی که با لجاجت تکرار می‌شوند؛ همه و همه از شاخصه‌های شکل‌گیری سازمان بد هستند. اما واقعیت این است که هیچ سازمانی، حتی آنهایی که واقعاً بد هستند، نمی‌خواهند تصویر بدی از خود به نمایش بگذارند یا حداقل با چنین لقبی شناخته شوند و همه آنچه امروز با عنوان برند کارفرمایی مطرح می‌شود و برای آن هزینه می‌شود (و اغلب نمایش مضحکه‌ای هم برایش به راه می‌افتد)، تلاش برای دورشدن از این لقب است.

 

چطور می‌شود سازمان بد نبود؟!

به‌نظرم این پرسش، درعین‌حال که موضوع مهمی‌ست، باید به شکل متفاوتی طرح شود. به‌عبارت دیگر، باید ببینیم یک سازمان بد چه ویژگی‌هایی دارد و دقیقاً به دنبال مقابله با همان ویژگی‌ها باشیم، درست مثل همان حکایت مشهور شیخ اجل، سعدی شیرازی:

 

لقمان را گفتند ادب از که آموختی؟ گفت از بی‌ادبان، هرچه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از فعل آن پرهیز کردم.

 

یک سازمان بد:

در سازماندهی بسیار نامنظم است و لایه‌های سازمان به‌صورتی بی‌قاعده با همدیگر ارتباط پیدا کرده‌اند.

مجمع‌الجزایری از واحدها و گروه‌های رسمی و غیررسمی است که شیخ هر کدام از این جزایر ادعای فرماندهی و شیخوخیت بر کل قلمروی سرزمینی را دارد.

متکی بر استثناها و تبصره‌ها و تصمیمات موقتی است و همیشه می‌توان توجیه جدیدی برای “شرایط حساس کنونی” در آن یافت.

دیدگاه استراتژیکی به نیروی انسانی خود ندارد و برای توسعه مسیر شغلی کارکنانش فاقد یک برنامه مشخص است.

تیم فوتبالی با ستاره‌های کهکشانی است که خودخواهانه عاجز از پاسکاری برای گل کردن یک توپ ساده‌اند.

بستری برای مونولوگ است و با دیالوگ در هر شکلی، حتی به صورت دوستانه، مقابله می‌کند.

اگرچه ریاکارانه از پذیرش آن اجتناب می‌کند اما سقف‌های شیشه‌ای پیدا و ناپیدایی برای جنسیت، سن، مذهب، نژاد و حتی عقاید و باورهای شخصی دارد.

به شیوه قبایل بدوی اداره می‌شود و همه منابع بدون توجه به آینده، در زمان حال و به شکل غیربهینه مصرف می‌شوند.

بر پایه انگاره قدیمی “اگر شریک خوب بود، خدا شریک می‌گرفت” اداره می‌شوند و هیچ‌کس شریک تصمیم‌سازی‌ها و تصمیم‌گیری‌های راس سازمان نیست.

این لیست قطعاً ادامه دارد و محدود به همین چند خصیصه نیست؛ اما هر چه که اضافه شود، باز هم باید در انتها به تیتر نوشته اشاره کنم: سازمان‌های خوب به بهشت می‌روند، سازمان‌های بد به همه جا!