بازنگری استراتژی – بخش سوم: اقدامات عملی

در دو یادداشت قبلی‌ام درباره بازنگری استراتژی به باورهای اشتباه درباره بازنگری استراتژی و همچنین، یک سری سئوالات راهنما برای شروع فرایند بازنگری استراتژی پرداختم. در این یادداشت که در واقع خاتمه این سه‌گانه است، به اقدامات عملی یا دستور صبح شنبه می‌پردازم. به‌عبارت دیگر، این یادداشت از دو ایستگاه ابتدایی منطق و راهنما می‌گذرد و به ایستگاه پایانی اقدام می‌رسد. قصد دارم مروری کوتاه بر چند اقدام عملی داشته باشم که برای بازنگری استراتژی مفیدند و می‌توانند تلاش‌های یک سازمان را که درصدد بازنگری و به‌روزآوری استراتژی است، سامان‌دهی کنند.

 

صبح شنبه خود را چگونه آغاز می‌کنید؟!

بازنگری استراتژی عموماً تبدیل به جلساتی برای تعدیل اهداف کمّی سالیانه مبدل شده است و شرکت‌ها در بهترین حالت، دستی به سر و روی فهرست پروژه‌های عملیاتی‌شان می‌کشند. اما بهتر است به معنای استراتژی رجوع کنیم. ساده‌ترین نگاه به استراتژی این مفهوم را در قالب چهار کلمه “راه رسیدن به هدف” تعریف می‌کند؛ در نتیجه مرور اهداف به‌معنای بازنگری نیست. پس با جلسه صبح شنبه بازنگری استراتژی چه کنیم؟!

انسان‌ها عموماً دنیا را از دریچه مدل ذهنی خود درک می‌کنند. به همین دلیل است که برخی از ما بهتر می‌توانیم دینامیک‌ها و روابط بین پدیده‌ها یا میان صنایع را تحلیل کنیم و از دل این تحلیل به تصمیم برسیم. مدیران سازمان‌ها و بنگاه‌های تجاری هم از این قاعده مستثنی نیستند. مدیران برای فهم صورت‌مسئله‌ها و سپس پیدا کردن راه‌حلی برای آنها، از مدل‌های ذهنی استفاده می‌کنند و نمی‌توانیم هیچ تصمیم سازمان‌یافته‌ای را پیدا کنیم که بدون مدل ذهنی به سرانجام رسیده باشد (چه سرانجام مثبت و چه منفی).

تصمیم درباره استراتژی‌های سازمان هم نیازمند مدل ذهنی است. اصولاً نمی‌توانم هیچ نمونه‌ای از تجربه‌هایم در مشاوره استراتژی به سازمان‌ها را مثال بزنم که بدون تنظیم یک مدل ذهنی مشخص و نظام‌مند به پیش رفته باشد. مدل‌های ذهنی از دینامیک میان متغیرها با همفکری و همراهی مدیران ارشد و مشاور شکل می‌گیرند و سپس استراتژی‌ها بر مبنای این مدل‌های ذهنی طراحی می‌شوند. در نتیجه هنگامی‌که در مقطع بازنگری استراتژی قرار می‌گیریم، باید به سراغ مدل‌های ذهنی زیربنایی استراتژی برویم.

آیا ممکن است استراتژی‌ها بدون مدل ذهنی شکل بگیرند؟ پاسخ خیر است. همه ما به‌طور ناخودآگاه از مدل‌های ذهنی برای تعامل با دنیای پیرامونی‌مان استفاده می‌کنیم. باور به کارایی سازوکار بازار، برآورد سمت و سوی نرخ ارز، الگوی قیمت‌گذاری محصول، یا ارزیابی ذهنی نسبت به رابطه میزان تبلیغات و حجم فروش همگی از مصادیق مدل‌های ذهنی هستند. در نتیجه، ما بدون آنکه در خودآگاه‌مان باشیم، دنیا و پدیده‌های آن را از دریچه مدل‌های ذهنی‌مان درک می‌کنیم و این کار را برای تصمیم درباره استراتژی نیز انجام می‌دهیم.

بنابراین صبح شنبه بازنگری استراتژی باید با درک و فهم مدل ذهنی به‌کارگرفته‌شده در استراتژی‌های سازمان آغاز شود. به‌عنوان مثال، باید بفهمیم که رابطه میان متغیرها را در کدام پارادایم برقرار کرده‌ایم و نقطه اتکای‌مان بر موقعیت بازار است یا قابلیت‌های داخلی. پس از درک مدل ذهنی‌ست که می‌توانیم از ساختار روابط میان متغیرها به بازنگری در استراتژی‌ها بپردازیم.

پیشنهاد مشخصی که برای گام دوم در صبح شنبه دارم، تنظیم سناریوهاست. درک مدل ذهنی ما را در موقعیت سناریوپردازی روی تغییر روابط میان متغیرهای مدل ذهنی، یا حتی تغییر ساختار مدل ذهنی قرار می‌دهد. هرچه بتوانیم سناریوهای متنوع‌تری بسازیم، می‌توانیم ارزیابی بهتری از به پیش‌رفتن با استراتژی فعلی یا نیاز به تغییر و بازنگری استراتژی داشته باشیم. نکته مهم در سناریوپردازی، بازاندیشی به روابط میان متغیرها و سپس ایجاد تصویری از آینده با در پیش گرفتن یک جهت‌گیری مشخص است. بنابراین، درنظر داشته باشید که سناریوپردازی صرفاً به معنای داستان‌نویسی یا آنچه میان شرکت‌های ایرانی رایج است، نیست!