استراتژی در زندگی شخصی: ما هم به استراتژی نیاز داریم؟

روزهای ابتدایی سال برای خیلی از ما علاوه بر شیرینیِ عید و فرصت تفریح، یادآور مفهوم دیگری هم هست و این مفهوم همان استراتژی زندگی شخصی در سال جدید است. بسیاری از مواقع در حین تدریس استراتژی و برگزاری کارگاه برنامه‌ریزی استراتژیک برای مدیران و کارشناسان حرفه‌ای با مخاطبانی روبه‌رو می‌شوم که در جست‌وجوی تعمیم مفاهیم استراتژی از فضای کسب‌وکار به عرصه شخصی و استفاده از متدولوژی‌ها و ابزارهای مرسوم مدیریت استراتژیک برای ترسیم و تنظیم استراتژی در زندگی شخصی خودشان هستند. روزهای ابتدایی سال، معمولاً زمانی است که تعداد بیشتری از ما درصدد ترسیم استراتژی شخصی‌مان برای یک‌سال پیش‌رو هستیم و حتماً همه‌مان به نحوی با این تجربه برخورد داشته‌ایم که خیلی از این تصمیمات عیدانه در طول سال به دلایل مختلف عملیاتی نمی‌شوند، موانع متعددی تحقق آنها را ناممکن می‌کند، یا تندباد اتفاقات زندگی روزمره سبب فراموشی و کنار گذاشتن آنها می‌شود. همان‌طور که در جملات ابتدایی اشاره کردم، چگونگی استفاده از دانش استراتژی تجاری برای زندگی شخصی یکی از پرسش‌هایی‌ست که به دفعات با آن روبه‌رو شده‌ام و حالا که مدت زمان زیادی از شروع سال جدید نگذشته، این یادداشت را به مروری بر الگوهای ترسیم استراتژی در زندگی شخصی اختصاص داده‌ام.

مواجهه با استراتژی در زندگی شخصی

تاکنون به الگوی رفتاری خودتان برای تعیین استراتژی زندگی شخصی دقت کرده‌اید؟ دو الگوی رفتاری متمایز برای مواجهه با استراتژی در حیطه زندگی شخصی وجود دارد؛ الگوی برنامه و الگوی تم (که عمداً از معادل فارسی برای اشاره به آن استفاده نمی‌کنم).

استراتژی زندگی شخصی در الگوی برنامه، سند دقیقی است که هدف‌گذاری و افق‌های مطلوب متعددی را در زمینه‌های اقتصادی، حرفه‌ای، خانوادگی، اجتماعی و نظایر آنها در بر می‌گیرد. می‌دانید که چه می‌خواهید و این خواستن به واضح‌ترین و صریح‌ترین شکل ممکن در پیشِ‌روی شما قرار دارد. ذهنیت‌تان از این خواسته مطلوب به صورت عبارت‌هایی مثل: “امسال به مسافرت … می‌روم” شکل می‌گیرد و سپس در قالب گزاره‌هایی برای تعیین منابع مورد نیاز (مالی، ارتباطی، مهارتی و …) مانند: “برای مسافرت به منابع مالی به مبلغ … نیاز دارم”؛ “برای مسافرت به درک حداقی از زبان … برای رفع احتیاجات روزانه در مقصد نیاز دارم”؛ و گزاره‌هایی برای تعیین اقدامات مورد نیاز مانند: “مخارج سفر را از سپرده کردن … درصد از درآمد ماهانه‌ام در شش ماه نخست تامین می‌کنم”؛ “برای کاهش ریسک سفر و مشکل زبان … از تور مسافرتی استفاده می‌کنم”؛ تشریح می‌شود. به عبارت دیگر، روبه‌روی منظره مشخصی ایستاده‌اید و آنچه می‌بینید را روی بوم نقاشی می‌کنید. رنگ‌ها، سایه‌ها و جزئیات در نقاشی شما دقیقاً همان چیزی هستند که در منظره وجود دارد.

در الگوی تم (Theme) شرایط قدری متفاوت است. تم‌ها را به صورت دو خط موازی تصور کنید که یک کانال می‌سازند؛ کانال نقطه مشخصی را به عنوان نقطه پایانی پیشِ‌روی شما می‌گذارد، اما آزادی عمل کافی را برای حرکت در طی کانال از شما نمی‌گیرد. به عبارت دیگر، این بار شما تصویر واضحی از منظره روبه‌روی خودتان ندارید اما یک طرح کلی از آن را در ذهن دارید، بنابراین باید از رنگ‌ها، سایه‌ها، خطوط و اشکال مختلف برای شکل دادن به منظره استفاده کنید و ممکن است بارها رنگ‌ها را تغییر دهید یا ترکیب جدیدی از خطوط و شکل‌ها را برای ترسیم منظره مورد نظرتان به‌کار بگیرید که آن طرح کلی را بهتر نمایان کند.

یکی از گونه‌های مهم از موانع اجرای استراتژی (که البته، ماهیت موانع اجرای استراتژی بیشتر در سطح شرکت مورد بحث قرار می‌گیرد)، گونه موانع شناختی است. هنگامی‌که در حین اجرای الگوی برنامه در اثر یک اتفاق با مشکل روبه‌رو می‌شوید و بخشی از استراتژی‌تان محقق نمی‌شود، عامل شناختی به شکل آمیزه‌ای از احساس دلسردی، ناامیدی و بی‌فایده پنداشتن تداوم مسیر نمایان می‌شود و به صورت یک مانع قدرتمند ذهنی، پیاده‌سازی سایر اجزای استراتژی را تحت تاثیر قرار می‌دهد. ترسیم استراتژی زندگی شخصی در قالب الگوی برنامه همواره با تهدید مانع شناختی روبه‌روست. در مقابل، تم‌ها با فراهم آوردن انعطاف‌پذیری و فضای مانور برای تغییر مسیر در داخل کانال پیش‌بینی‌شده، تاثیر موانع شناختی را به حداقل می‌رسانند. دقت کنید که نقطه تمرکز صحبتم بر موانع شناختی است، زیرا عمده استراتژی‌هایی که برای زندگی شخصی‌مان در نظر می‌گیریم، به سبب موانع شناختی با چالش روبه‌رو می‌شوند. به عبارت دیگر، در سطح فردی عامل شناختی مهم‌ترین مانع پیاده‌سازی استراتژی زندگی شخصی است و اگر بخواهیم با ادبیات متداول مدیریت استراتژیک درباره این مانع صحبت کنیم، باید بگوئیم که ماهیت استراتژی در قالب تم می‌تواند نقش تعیین‌کننده‌ای در رفع این مانع باشد. البته، الگوی تم هم با تهدید قدرتمند کارایی یا “اقتصاد تلاش” روبه‌روست و این تهدید می‌تواند علاوه بر کارایی، اثربخشی یا دستیابی به نقطه پایانیِ مطلوب را هم تحت تاثیر قرار دهد.

به موازات همه اینها، ممکن است این پرسش پیش بیاید که بلاخره برنامه یا تم؛ کدام‌یک الگوی بهتری برای استراتژی زندگی شخصی هستند؟ پاسخ این است که همه مسائل زندگی قابل دسته‌بندی در یکی از دو الگوی برنامه یا تم نیستند، بنابراین نکته‌ای که هنگام تعیین استراتژی زندگی شخصی باید در نظر بگیریم، حفظ توازن میان برنامه و تم و اجتناب از نگرش صفر و یک به منظور موازنه میان موانع شناختی و موانع برگرفته از کارایی و اقتصاد تلاش است.

و در نهایت، پرسشی که برای علاقه‌مندان به استراتژی کسب‌وکار پیش می‌آید؛ آیا این استعاره‌ها در دنیای تجاری و برای شرکت‌ها هم صادق هستند؟ ادبیات حوزه مدیریت استراتژیک تلاش فراوانی برای پاسخ به چنین پرسشی داشته است، اما به طور خلاصه باید گفت که این مسئله در دنیای تجاری جنبه‌های پیچیده‌تر و گسترده‌تری نسبت به آنچه در این یادداشت اشاره کردم، دارد. اثر هِنری مینتزبرگ با عنوان Strategy Safari معروف‌ترین پاسخی‌ست که به این پرسش داده شده است. [اکیداً توصیه می‌کنم در صورت علاقه نسخه انگلیسی کتاب را مطالعه کنید، متاسفانه ترجمه فارسی این اثر دارای اشتباهات متعدد در برگردان عبارات و اصطلاحات تخصصی است و بخش‌های مهمی از متن اصلی نیز حذف شده‌اند.] به موازات کتاب مینتزبرگ که رویکردی تئوریک و دانشگاهی به این پرسش دارد، کتاب دیگری نیز از مارتین ریوز و همکارانش در سال ۲۰۱۵ میلادی چاپ شده است که رویکرد کاربردی‌تری داشته و به تشریح روش رسیدن به استراتژی برای مدیران، کارشناسان و مشاوران استراتژی می‌پردازد. این کتاب با نام استراتژی رسیدن به استراتژی: راهنمای انتخاب و اجرای رویکرد صحیح به استراتژی ترجمه شده و توسط انتشارات آریانا قلم به چاپ رسیده است. این دو کتاب می‌توانند درک جامعی از جنبه‌های پیچیده این پرسش را در دنیای تجاری برای‌تان نمایان کنند.

 

4 دیدگاه On استراتژی در زندگی شخصی: ما هم به استراتژی نیاز داریم؟

نظرات غیر فعال است