چرا باید مهارت تفکر استراتژیک را بیاموزیم؟

همه ما اشخاصی را می‌شناسیم که از نوعی نبوغ و استعداد ذاتی برای اندیشیدن به شیوه استراتژیک برخوردارند. واقعیت این است که تفکر استراتژیک یک مهارت ذاتی است و اشخاص مختلف درجات متفاوتی از این مهارت را دارا هستند. اما آیا اگر از روز تولد فاقد چنین مهارتی باشیم، هرگز نمی‌توانیم استراتژیک بیاندیشیم؟ اگرچه تفکر استراتژیک یک مهارت ذاتی است، اما هر یک از ما می‌توانیم ذهن‌مان را به صورتی پرورش بدهیم که نگاه استراتژیک‌تری به مسائل پیرامونی داشته باشد و در مواجهه با مسائل دنیای فردی، تجاری یا ملی عملکرد بهتری از خود به جا بگذارد. بنابراین به عنوان نکته اول در نظر داشته باشید که تفکر استراتژیک هم ذاتی و هم اکتسابی است و اتفاقاً اکتساب در این مهارت تا آن اندازه نقش دارد که می‌توان آموزش دید، تمرین کرد و از خلال آموزش و تمرین‌های مداوم، مهارت تفکر استراتژیک را به دست آورد.

اگر کتاب‌ها و مقالات مختلف در حوزه استراتژی را بررسی کنید، با نقطه‌نظرات متفاوتی درباره لزوم و اهمیت آموزش تفکر استراتژیک مواجه می‌شوید. این نقطه‌نظرات گاهی آنقدر متفاوت‌اند که ذهن مخاطب را آشفته می‌کنند. بنابراین صورت‌مسئله اصلی در این یادداشت کوتاه این است که با فرض بر پذیرفتن نکته اول درباره  نقش آموزش در کسب مهارت تفکر استراتژیک، چرا باید زمان و منابع محدودمان را صرف آموختن اصول و قواعد و تکنیک‌های تفکر استراتژیک بکنیم. اگر بخواهم به مجموعه دلایل بنیادینی که لزوم آموختن تفکر استراتژیک را پدید می‌آورند اشاره کنم، باید به چهار مولفه انسجام‌بخشی، انعطاف‌پذیری، قابلیت دوسوتوانی و امکان شکل‌دهی بپردازم. به عبارت دیگر، لازم است اصول و قواعد این شیوه از تفکر را بیاموزید، زیرا آموختن تفکر استراتژیک هم در زندگی شخصی و هم در زندگی حرفه‌ای و کاری شما برای‌تان انسجام، انعطاف، دوسوتوانی و شکل‌دهی را به ارمغان می‌آورد. این چهار مولفه به چه معنا هستند؟

 

انسجام‌بخشی: اشخاص، شرکت‌ها و یا کشورهایی که فاقد مهارت تفکر استراتژیک هستند، نمی‌توانند تصمیمات منسجمی بگیرند و اگر به روند حرکت آنها در طول زمان نگاه کنید، با مجموعه‌ای از تصمیمات متناقض و متضاد روبه‌رو می‌شوید. مهارت تفکر استراتژیک ارتباط تنگاتنگی با انسجام دارد و وجود این توانمندی به هر سیستمی (در سطح فردی، تجاری یا ملی) کمک می‌کند تا در برابر مسائل و رخدادها به شیوه‌ای منسجم عمل کند. این انسجام الزاماً به معنای سکون نیست، تفکر استراتژیک با در نظر گرفتن متغیرهای کلیدی تاثیرگذار بر صورت مسئله‌ها، مجموعه تصمیمات را به شکلی منسجم می‌سازد که با واقعیت‌های روز همخوانی داشته باشند.

 

انعطاف‌پذیری: اشخاصی که از مهارت تفکر استراتژیک برخوردارند، راه‌ها و شیوه‌های منعطفی را برای مواجهه با مسائل به‌کار می‌گیرند. انعطاف‌پذیری یکی از پیامدهای مهم تفکر استراتژیک است؛ سیستم‌هایی که از مهارت تفکر استراتژیک برخوردارند به ندرت در دام محدودیت‌ها گرفتار می‌شوند و با خلق مجموعه‌ای از راهکارهای بدیل قدرت مانور خودشان را حفظ می‌کنند. آینده‌نگری، اقدامات پیشگیرانه و در نظر گرفتن ضربه‌گیرهایی برای حفاظت از سیستم در هنگام تغییر مفروضات بنیادین در ذات مفهوم تفکر استراتژیک قرار دارد و طراحی سناریوهای چندگانه یکی از اصلی‌ترین روش‌های پیاده‌سازی تفکر استراتژیک به شمار می‌رود.

 

قابلیت دوسوتوانی: در دنیای امروزی، سیستم‌هایی که از قابلیت دوسوتوانی برخوردار باشند، مزیت ویژه‌ای نسبت به رقبای خود دارند. دوسوتوانی به معنای دنبال کردن همزمان بهره‌برداری از فرصت‌های موجود و کشف فرصت‌های جدید است. سیستم‌های دوسوتوان علاوه بر نیاز به سازماندهی خاص و پدیدآوردن فرهنگ حامی از هر دو ذهنیت اکتشاف و بهره‌برداری، به مهارت تفکر استراتژیک نیاز دارند. تفکر استراتژیک مجموعه اجزای سیستم را در کنار هم نگه می‌دارد و از تحقق همزمان اکتشاف و بهره‌برداری که در بسیاری از سازمان‌ها رفتار و رویه‌های متضادی را نیاز دارند، پشتیبانی می‌کند.

 

امکان شکل‌دهی: تغییرات بنیادین و زیربنایی که منجر به شکل‌دهی یک صنعت، یک بازار یا یک فضای فعالیت جدید می‌شوند، اغلب حاصل تفکر استراتژیک هستند. تفکر استراتژیک یک مهارت بنیادین و بسترساز است که به سیستم‌ها امکان می‌دهد راه‌های جدید را در بستری فراتر از مرزهای شناخته شده فعلی جست‌وجو کنند. البته نباید تصور کرد که تفکر استراتژیک تنها سرمنشا تغییر و تحولات بزرگ است، اما می‌توان تفکر استراتژیک را به شکل یک کاتالیزور دانست که شکل‌دهی به تغییرات بنیادین را تسهیل می‌کند و به عبارت دیگر، یک “امکان” را پدید می‌آورد.

 

شاید داستان گوگل نمونه بسیار خوبی از جمع این چند ویژگی تفکر استراتژیک باشد. اگر به تاریخچه عمر گوگل و تغییر و تحولات این غول فناوری اطلاعات نگاه کنید درمی‌یابید که گوگل فقط وب‌سایت جست‌وجوی اینترنت باقی نماند و مرورگر انحصاری‌اش را توسعه داد، اما یاهو نتوانست. گوگل توانست به چیزی بیش از مرورگر اینترنتی تبدیل شود، اما نت‌اِسکیپ نتوانست. گوگل توانست به بهترین شکل از هم‌افزایی قابلیت جست‌وجوی اینترنتی با محصولات دیگرش استفاده کند، اما مایکروسافت نتوانست. گوگل توانست دامنۀ کسب‌وکارش را به دستگاه‌های همراه گسترش دهد، اما موزیلا (سازندۀ فایرفاکس) نتوانست. فراتر از همه اینها، گوگل با هوشمندی دریافت که ترافیک اینترنتی به تدریج در حال تغییر بستر و جابه‌جایی از رایانه‌های شخصی به سوی دستگاه‌های همراه است. روند روبه‌رشد کاربران اینترنت روی دستگاه‌های همراه (انواع گوشی‌های تلفن‌همراه و تبلت) خبر از آن می‌داد که زمین بازی اینترنت به‌زودی با تغییرات گسترده‌ای روبه‌رو خواهد شد. طراحی و معرفی اندروید از سوی گوگل یکی از مهم‌ترین اقدامات استراتژیک دنیای کسب‌وکار در چند دهه معاصر است. گوگل به جای آنکه تلاش کند تا مرورگر خود را برای دستگاه‌های همراه عرضه کند، به طراحی بستری پرداخت که نه تنها ترافیک اینترنتی کاربران روبه‌افزایش دستگاه‌های همراه را به‌سوی وب‌سایت گوگل هدایت کند، بلکه مبدل به زمینه‌ای برای توسعه منسجم محصولات و سرویس‌های مختلف گوگل بشود، قابلیت انعطاف فراوانی به گوگل بدهد و این شرکت را در خلق یک بازی جدید یاری کند. این بازی جدید چرخه جالبی دارد! از یک‌سو هرچه دستگاه‌های همراه بیشتری از سیستم عامل اندروید استفاده کنند، مطلوبیت برنامه‌های کاربردی اختصاصی گوگل و همچنین، پلت‌فرم این شرکت برای انتشار محصولات برنامه‌نویسان دیگر (گوگل‌پلی) بیشتر می‌شود. با افزایش تعداد کاربران مراجعه‌کننده به گوگل‌پلی، مطلوبیت این پلت‌فرم برای برنامه‌نویسان افزایش می‌یابد و آنها را به طراحی و انتشار برنامه‌های بیشتر در پلت‌فرم گوگل‌پلی ترغیب می‌کند. افزایش تعداد برنامه‌های کاربردی برای اندروید نیز مطلوبیت این سیستم عامل را افزایش می‌دهد و تقاضا برای دستگاه‌هایی که با این سیستم عامل تطابق داشته باشند، افزایش پیدا می‌کند. بدین‌ترتیب گوگل بازی جدیدی خلق کرده است که به خودیِ خود از یک چرخه تقویت‌شونده تبعیت می‌کند و انسجام، انعطاف، دوسوتوانی و شکل‌دهی را برای این شرکت به همراه آورده است.