تعداد دانش آموختگان شاخههای مختلف دانش مدیریت در کشور روز به روز در حال افزایش است؛ دانشگاهها در نقاط مختلف درصدد تشکیل و راهاندازی دانشکدهها و دپارتمانهای علوم مدیریتیاند؛ موسسه های آموزش عالی آزاد بهطور مستمر عناوین جدیدی از دورههای مدیریتی را تبلیغ و برگزار میکنند؛ سطوح مدیریتی در اغلب سازمانها بر عهده فارغالتحصیلان دورههای مدیریتی است؛ و کمتر جلسهای برگزار میشود که حداقل نیمی از حاضران در آن با عنوان دکتر مورد خطاب قرار نگیرند. با این همه، وضعیت اقتصادی و اداری کشور روز به روز وخیمتر میشود و این توده عظیم از دانشآموختگان مدیریتی قادر به ایفای نقشی ولو کوچک در راستای تغییر این روند مخرب نیستند. اگرچه این سیکل معیوب دلایل متعدد و متنوعی دارد و نگاه تکسویه به آن کمکی به حل مشکل نمیکند؛ اما به هر حال یکی از دلایل اصلی آن را باید در کیفیت آموزش دانش مدیریت در ایران جستوجو کرد.
پیشینه آموزش دانش مدیریت بهشکل کلاسیک در ایران به دهه ۳۰ شمسی بازمیگردد. از آن زمان، با وجود تغییرات پیدرپی در دانش مدیریت و اوضاع و احوال عالم، فضای آموزش دانش مدیریت غالباً در پستوی قدیمی خود مانده است:
اعضای هیئتعلمی و اساتید شاخههای مختلف دانش مدیریت کمتر در صدد بهروزآوری دانستههای خود و اکتساب بینشهای نو برآمدهاند. به همین دلیل به تدریس مفاهیمی میپردازند که اگرچه ممکن است با رویکرد تاریخی حائز ارزش نظری باشند، اما در محاسبات جدید دانش مدیریت جایی ندارند.
برنامههای درسی همچنان بر همان سبک و سیاق دهه ۳۰ به پیش میروند. در اغلب دانشکدههای کسبوکار امریکا، احاطه بر اقتصادسنجی در رشته استراتژی یک امر ضروری است؛ درحالیکه هیچیک از شاخههای دانش مدیریت در ایران چنین الزامی را ندارند.
بدنه نظری دانش مدیریت بهدرستی توسعه نیافته است؛ از یکسو هنوز که هنوز است برای تدریس استراتژی از کتابها و مدلهایی استفاده میکنیم که مدتهاست منسوخ شدهاند؛ و از سوی دیگر در برخی از حیطهها به سراغ مفاهیم نابالغ اما دهنپُرکُنی میرویم که هنوز تا پختگیشان فاصله است.
فاقد تحقیقات اثربخش، نظاممند و تاثیرگذار هستیم؛ سهمی از چاپ مقاله در نشریات برتر دانش مدیریت نداریم و نشریات داخلیمان بهشدت بیکیفیت و فاقد اصالت تحقیقاتی هستند (اینکه در نشریات برتر بینالمللی مقاله نداریم، بهمعنای عدم تولید اندیشه و نظریهپردازی قابلاتکا و معتبر است، نه صرفاً کمیت مقاله). آن دست مقالاتی هم که در نشریات بینالمللی منتشر میشود، غالباً ارزیابی گزارهها و فرضیههاست و چیزی تحت عنوان بستر تئوریک توسعه پیدا نمیکند.
اما همه چالش در اینها خلاصه نمیشود. صنعت و کسبوکارها بال دیگر کیفیت آموزش دانش مدیریت هستند. صنعت ضعیف و فرتوت نمیتواند توسعه در دانش مدیریت را به همراه بیاورد. ما برای توسعه دانش مدیریت هم به دانشگاهها و دانشگاهیان توانمند نیاز داریم و هم به صنعت قابلاتکا. البته این ارتباط چیزی از جنس مرغ و تخممرغ است: تا زمانیکه دانش مدیریتی در کشور به آن سطح از کیفیت نرسیده باشد که قابلیت راهبری صنعت را بهدست آورد؛ چگونه میتوان صنعت قدرتمند و قابلاتکایی داشت که فرصتی برای توسعه دانش مدیریت ایجاد کند؟