حل مسئله مهمترین و کلیدیترین فعالیت مدیران و مشاوران مدیریت است. هنگامی میتوانید جایگاه مدیریتی در یک سازمان را تصاحب کنید که قابلیت ویژهای در حل مسئله از خود نشان داده باشید یا حداقل نسبت به شما انتظار مثبتی درباره وجود این مهارت شکل گرفته باشد. مشاوران مدیریت نیز دقیقاً به همین دلیل بهکارگرفته میشوند: انتظار میرود نقش موثری در حل مسائل سازمانی داشته باشند. حل مسئله مهارت مهمی است، اما از آن مهمتر پیشزمینهایست که به حل مسئله منجر میشود: «نخست باید مسئله را بفهمیم و آن را تحلیل کنیم تا بعد قادر به حل آن باشیم.» شما زمانی یک جایگاه مدیریتی را بهدست میآورید که انتظار مثبتی پیرامون قابلیت بالقوه حل مسئله در خودتان پدید آورده باشید؛ اما این اتفاق زمانی رخ خواهد داد که قابلیت بالفعل تحلیل مسئله در شما جایی برای شک و تردید باقی نگذاشته باشد.
توانایی در تحلیل مسئله با مجموعهای از پارامترها مرتبط است. این پارامترها در کنار هم و بهواسطه ترکیب و تلفیق با همدیگر در قالب یک سنتزِ سمفونیک به شخص این امکان را میدهند که پدیده را درک کند، تصویر همهجانبهای از آن پدیده بسازد و بتواند سناریوهایی در راستای آن پدیده توسعه دهد. دسترسی به دادهها از منابع مختلف و توسعه هوش مصنوعی در قالب یک دستیار تمامعیار از جمله روندهایی هستند که قابلیت تحلیل مسئله را دستخوش تغییر کردهاند. شاید در نگاه اول اینطور به نظر برسد که با ادامه روند فعلی، تحلیل مسئله ارزش فعلیاش را از دست میدهد و به یک کارکرد معمولی تنزل مییابد، اما این برداشت کامل نیست. دادهها و هوش مصنوعی پارامترهایی هستند که تحلیل مسئله را باکیفیتتر ساختهاند، اما قادر نیستند تمامیِ آنچه نقش «تحلیلگر» است، ایفا کنند. پارامترهایی که تحلیل مسائل سازمانی را بهبود میدهند و در این سنتزِ سمفونیک نقش مهمی دارند، عبارتند از:
داده. نقش داده در فهم و درک مسئله و صورتبندی آن به شکلی که همه ابعاد و زوایای پیدا و پنهان را پوشش دهد غیرقابل انکار است. بسیاری از ما عادت کردهایم مسائل را بهشکل مبهم صورتبندی کنیم و از صفاتی مانند زیاد و کم استفاده کنیم که ماهیت عینی ندارند. دادهها به کمک ما آمدهاند تا برداشتهای انتزاعیمان را عینی کنیم و امکان مدلسازی دقیقتر روی ابعاد مسئله را داشته باشیم.
مدلها و الگوها. مدلها سومین پارامتر در این سنتزِ سمفونیک هستند. مدلها و الگوها چارچوبهایی را فراهم میآورند که تحلیل مسئله را از شلختگی خارج میکند و آن را بهصورت یک فرایند نظاممند سازماندهی میکند. کارکرد مدلها همین سازماندهی است، بنابراین انتظار معجزه از بهکارگیری مدلها بیهوده است.
هوش مصنوعی. بدون تردید نمیشود نقش هوش مصنوعی در تحلیل مسائل را نادیده گرفت، اما این نقش را باید در حد «دستیار» تعریف کرد. هوش مصنوعی دستیار قابلاعتنایی برای تحلیلگر است و بهشرط دریافت پیشفرضهای سنجیده از تحلیلگر میتواند کیفیت و عمق تحلیلها را بهبود دهد و برخی از ریز-فعالیتهایی را که زمانبر و پرهزینه هستند، با سرعت و دقت قابلملاحظهای به سرانجام برساند.
سنتزِ سمفونیک تحلیل مسائل سازمانی با درهمآمیختن این سه پارامتر شکل میگیرد: دادههای قابلاتکا و صحیح را فراهم بیاوریم؛ مدل و الگویی که برای پرداختن به مسئله موردنظرمان کارآمد است انتخاب کنیم؛ و از دستیار هوش مصنوعی برای تحلیل و تفسیر دادهها در چارچوب آن مدل استفاده کنیم.
اما آنچه در پسِ پردهی این سنتز اهمیت دارد، نقش رهبر ارکستر است. تا زمانیکه بهعنوان تحلیلگر نتوانیم صورت مسئله را بشناسیم و پیشفرضهایی برای پرداختن بدان ایجاد کنیم، هیچیک از این سه پارامتر نمیتوانند کاری از پیش ببرند. این همان نقش تحلیلگر و همان ارزش ذاتی قابلیت تحلیل مسائل سازمانی است.
