شناسایی مسئله در مشاوره مدیریت (بخش چهارم)

در سلسله یادداشت‌های شناسایی مسئله در مشاوره مدیریت، دو یادداشت را به تبیین کلیت منظورم اختصاص دادم و یادداشت سوم را هم با معرفی یک چارچوب به پایان بردم. همان‌طور که در آن یادداشت اشاره کردم، یک روش منحصر به‌فرد و یکتا برای تشخیص مسئله در مشاوره مدیریت وجود ندارد و هر پروژه‌ای راهکار خاص خودش را می‌طلبد. در این یادداشت قصد دارم چارچوب دیگری را تشریح کنم که جعبه ابزار مشاوره‌مان را در هنگام ورود به سازمان و در فاز شناخت پُر و پیمان‌تر کند! اولین ابزاری که پیش از این معرفی‌اش کرده‌ام، چارچوب تحلیل ذینفعان بود. گاهی تحلیل انتظارات ذینفعان اوضاع پروژه را پیچیده‌تر می‌کند و شناسایی مسئله اصلی دشوار می‌شود. در اغلب مواقع، ذینفعان انتظارات متنوع و شاید متضادی دارند، سئوالی که اغلب در این مرحله با آن روبرو می‌شوم، سنجش اولویت انتظارات ذینفعان نسبت به همدیگر است که کار چندان ساده‌ای نیست. گاهی نیز پارامترهای خاص بازار مانعی برای بهره‌گیری از چارچوب تحلیل ذینفعان می‌شود و اگر قصد تشخیص مسئله‌های اصلی را داشته باشیم، باید از الگوی دیگری استفاده کنیم.

سازمان یک سیستم اجتماعی است و به واسطه کارکردها و پیامدهایش سبب شکل‌گیری مجموعه‌ای از کنش‌ها و واکنش‌ها می‌شود. آنچه سازمان را از سایر سیستم‌های اجتماعی متمایز می‌کند، ماهیت این کنش‌ها و واکنش‌هاست. کنش و واکنش‌های سازمانی با عقلانیت اقتصادی مرتبط‌ هستند. این ارتباط به این معناست که هر کنش و واکنشی در سازمان با توجه به منطق عقلانیت اقتصادی توجیه‌پذیر و تفسیرشدنی است. بنابراین برای تشخیص مسئله در مشاوره مدیریت می‌توانیم مستقیماً به پایه‌های منطق عقلانیت اقتصادی سازمان بپردازیم.

عقلانیت اقتصادی یک بستر یا یک فلسفه است و هیچ کسب‌وکار سالمی را پیدا نمی‌کنید که این فلسفه در مراحل پیدایش، رشد یا بلوغ آن پدیدار نباشد. می‌توانیم این فلسفه را در سه جزء کلیدی تعریف کنیم که برای سازمان به عنوان یک سیستم اجتماعی نسبت به سایر سیستم‌های اجتماعی منحصر به‌فرد است و در عین حال، برای تمامی سازمان‌ها به عنوان کسب‌وکارهایی در صنایع و بازارهای مختلف یکسان است. این سه جز کلیدی “بقا”، “سودآوری” و “رشد” هستند.

سازمان‌ها پیش از هر چیز به بقا نیاز دارند و تداوم بقای سازمان‌ها منوط به سودآوری [یا حداقل عدم زیان؛ با فرض کسب‌وکار سالم] است. این دو مولفه زمینه‌ساز رشد سازمان‌‌اند و پیامد رشد نیز در یک چرخه زاینده سبب دگرگونی مدل بقا و سودآوری سازمان می‌شود. اگر نگاه دقیق‌تر و جامع‌تری به این سه مولفه داشته باشیم، متوجه می‌شویم که سایر اهداف سازمان در یکی از این سه دسته قرار می‌گیرند و سازمانی که به منطق عقلانیت اقتصادی پایبند باشد، در سه جبهه بقا، سودآوری و رشد فعالیت می‌کند. این نکته شالوده چارچوبی را تشکیل می‌دهند که برای تشخیص مسئله در مشاوره مدیریت کاربرد دارد. سازمان‌ها به پرونده‌های قطور برنامه‌ریزی استراتژیک و مستندات نظام مدیریت منابع انسانی نیاز ندارند، آنچه برای سازمان‌ها ضروری است، کارکرد صحیح منطق عقلانیت اقتصادی است که در قالب بقا، سودآوری و رشد خودش را نشان می‌دهد. پروژه‌های مشاوره مدیریت زمانی منجر به ایجاد ارزش افزوده می‌شوند که به چالش‌های سازمان در این مولفه‌ها پاسخ بدهند.

تجربه محدودم در مشاوره مدیریت نشان می‌دهد که بررسی پایه‌های عقلانیت اقتصادی بر اساس این سه مولفه می‌تواند تعریف پروژه‌های مشاوره را دقیق‌تر و بهینه‌تر کند. دو نکته در خصوص این چارچوب قابل ذکر است. نخست، اینکه منطق عقلانیت اقتصادی در ذات خودش اولویت‌های مشخصی دارد. منظورم از اولویت تقدم مسائل مرتبط با بقا بر مسائل مرتبط با سودآوری و تقدم مسائل مرتبط با سودآوری بر مسائل مرتبط با رشد است. متاسفانه در پروژه‌های متداول مشاوره مدیریت این اولویت‌ها عمدتاً رعایت نمی‌شود و بدون توجه به چالش‌های سازمان در بقا و سودآوری، پروژه‌هایی تعریف می‌شود که فقط کارکرد رشد دارند. دومین نکته، قابلیت جانبی این چارچوب است. بسیاری از انتظارات ذینفعان را می‌توان با این چارچوب اولویت‌بندی کرد، اما باید در نظر داشت که مرز باریک این سه مولفه احتیاط بیشتری را برای بهره‌گیری از قابلیت جانبی این چارچوب می‌طلبد.

 

در این‌باره بیشتر بخوانید:

شناسایی مسئله در مشاوره مدیریت (بخش اول)

شناسایی مسئله در مشاوره مدیریت (بخش دوم)

شناسایی مسئله در مشاوره مدیریت (بخش سوم)

شناسایی مسئله در مشاوره مدیریت (بخش پایانی)

 

5 دیدگاه On شناسایی مسئله در مشاوره مدیریت (بخش چهارم)

نظرات غیر فعال است