همانطور که در یادداشت قبلی اشاره کرده بودم، مدتیست که چندین پروژه پژوهشی همسو اما مستقل را در حیطه مباحث استراتژی و کسبوکار بینالمللی به پیش میبرم و خروجی منتج از این پروژهها را برای نشریات بینالمللی معتبر ارسال کردهام. نتیجه هم مشخص است! این روزها به تدریج حاصل این پروژهها را مشاهده میکنم و مقالات تهیه شده از این پروژهها به تدریج در نشریات اصلی شاخه استراتژی و کسبوکار بینالمللی منتشر میشوند. همانگونه که در یادداشت قبلیام اشاره کردم، متاسفانه شاخه کسبوکار بینالمللی در میان شاخههای دانش مدیریت در ایران مهجور مانده است و شرایط بینالمللی هم در عرصه عملی شرکتهای ایرانی را در توسعه فعالیتهایشان به بازارهای بینالمللی ناکام ساخته و هم تحقیق و پژوهش پیرامون موضوعات این شاخه را از رونق انداخته است. در بُعد آکادمیک این مسئله بسیار ساده است: پژوهشگران داخلی پرسش یا مسئله استراتژیکی برای تحقیق و بررسی در دست ندارند. بااینوجود من همچنان تلاش میکنم حیطه کسبوکار بینالمللی را بهعنوان کانون تمرکز پژوهشیام حفظ کنم و در این زمینه سهمی ناچیز در فهم ما از دینامیک پدیدههای کسبوکار داشته باشم. یکی از موضوعاتی که اخیراً در یک پروژه پژوهشی مشترک با یکی از دوستانم در انگلستان دنبال کردهایم، پیوندی میان دو شاخه کسبوکار بینالملل و کارآفرینی دارد. کارآفرینانی که یک کسبوکار راه میاندازند و به دنبال حضور در فضای بینالملل هستند، با چالشهای متعددی در زمینه مدیریت منابع مواجه میشوند. نقطه تمرکز بر همین چالش است: دانشی که بنیانگذار یک کسبوکار کوچک دارد، چگونه میتواند مدیریت منابع و بهطور مشخص سازماندهی منابع کسبوکار در بازار بینالملل را تحت تاثیر قرار دهد؟
معمولاً عادت کردهایم که تمامی مسائل را به «دانش» گره بزنیم و وقتی صحبت از دانش میکنیم، آن را سنگ زیرین توسعه بدانیم. این گزاره پربیراه نیست، اما دقیق هم نیست. نکته اینجاست که صرفاً انباشت دانش نمیتواند مسیر توسعه را برای ما، چه در سطح بنگاهی و چه در سطوح ملی (کلان) یا شخصی (خُرد) سنگفرش کند. علاوه بر این، حتی با فرض بر نقش بیبدیل دانش در مسیر توسعه، سازوکاری که دانش از طریق آن به حصول نتیجه میانجامد، یک مسیر خطی نیست و دینامیکهای متعدد و درهمتنیدهای این مسیر و ماهیت و شدت اثرگذاری دانش را تحت تاثیر قرار میدهند. این مسئله در فضای کارآفرینی تا میزان قابلتوجهی پررنگتر است. بنیانگذاران کسبوکارها اغلب در «تله دانش» خود اسیر میشوند و کسبوکارشان را بهواسطه اتکا به همان دانش ناکافی، ناقص، یا ناصحیح با چالشهای متعددی روبهرو میسازند. این دینامیک هنگامی پیچیدهتر میشود که تله دانش با حضور در بازار بینالمللی پیوند میخورد. در مقالهای که با عنوان Founders’ International Market Knowledge and SMEs Resources Orchestration Ability: A Moderated-Mediated Analysis که در نشریه Competitiveness Review از انتشارات Emerald در سال ۲۰۲۴ به همراه همکارم Kwame Sekyere منتشر کردهایم، مدلی را متمرکز بر مسئله دانش بازار بنیانگذار ارائه کردهایم که در تصویر ذیل قابل مشاهده است.
این مدل نقش متغیر میانجی «قابلیت اکتساب منابع» را در رابطه میان «عمق» و «گستره» دانش بنیانگذار و «قابلیت سازماندهی منابع» مورد سنجش قرار میدهد و علاوه بر آن، دو متغیر تعدیلکننده «میزان بینالمللی بودن» و «شدت نوآوری» را هم در این رابطه در نظر میگیرد. این رویکرد که با عنوان Moderated-Mediated Analysis معروف است، رویکردی برای تحلیل همزمان نقشهای مختلف متغیرها در یک رابطه علت و معلولی است. این رویکرد بهاتکای گردآوری دادههایی از ۲۸۴ کسبوکار کوچک، و تحلیل از طریق مدلسازی معادلات ساختاری (PLS-SEM) به اجرا درآمده و فرضیات آن نیز به شرح ذیل است:
H1a: The depth of a founder’s knowledge on international markets has a positive influence on the firm’s resource acquisition ability. H1b: The breadth of a founder’s knowledge on international markets has a positive influence on the firm’s resource acquisition ability. H2: Resource acquisition ability mediates the effect of founder’s knowledge of international markets on resource orchestration ability. H3: Through resource acquisition ability, the effect of founder’s knowledge on resource orchestration ability is strengthened by the degree of innovation initiatives. H4: Through resource acquisition ability, the effect of founder’s knowledge on resource orchestration ability is strengthened by the level of SMEs internationalization.
یافتههای حاصل از تحلیلهای آماری نشان میدهد دانش بنیانگذار چه از جنبه عمق و چه از جنبه گستره بر قابلیت سازماندهی منابع تاثیرگذار است و مولفه قابلیت اکتساب منابع نیز نقش تعیینکنندهای در شکلگیری این تاثیر مثبت دارد. در نتیجه، سیاستگذاری برای ارتقای عملکرد کسبوکارها در فضای بینالملل، میتواند با اعمال مداخله از طریق بهبود قابلیت اکتساب منابع اثربخشی بیشتری داشته باشد. این پیامد البته متاثر از نقش تعدیلکننده هر دو متغیر سطح فعالیت بینالمللی و سطح اهتمام به نوآوری است؛ بهنحویکه هرچه کسبوکار پیشینه بیشتری در فعالیتهای بینالمللی داشته باشد، یا محصول و خدمت نوآورانهتری را به بازار بینالملل ارائه کند، میتواند به شکل بهینهتری از دانش بنیانگذار بهره بگیرد و رویکرد بینالمللی یا نوآورانه، نقش تعیینکنندهای در مدیریت منابع دارد.
این پژوهش در دستیابی به فهم کاملتری از دینامیک «تله دانش» تاثیرگذار است؛ به همین دلیل نتایج آن عمدتاً در سطح تجاری و برای کارآفرینان و بنیانگذاران کسبوکارهای کوچک و متوسط جذابیت دارد. اما نباید از کاربست این نتایج در سیاستگذاری سطح ملی چشم پوشید. تاکید دولتها بر توسعه کسبوکارهای کوچک باید با سازوکارهایی همراه شود که این کسبوکارها را توانمند سازد و بدونشک، این سازوکارها محدود به چند گزینه معمول و متعارف نیستند.
مرجعشناسی مقاله:
Founders’ International Market Knowledge and SMEs Resource Orchestration Ability: A Moderated-Mediated Analysis. Competitiveness Review, 2024, Forthcoming. https://doi.org/10.1108/CR-06-2024-0111 [Pdf | Journal Website]