تافته جدا بافته: بی‌اعتنایی به خرد انباشته بشری

اگر در حرفه مشاوره مدیریت مشغول به‌کار باشید و به‌طور مستمر در جلساتی با مدیران ارشد شرکت‌های مختلف حضور داشته باشید، تقریباً هیچ‌یک از هفته‌های سال را بدون شنیدن عبارت‌هایی از این دست نمی‌گذرانید: “ما وضعیت منحصربه‌فردی داریم!… شرایط شرکت ما با بقیه شرکت‌ها متفاوت است!… مدل‌های مدیریتی برای ما جواب نمی‌دهد!… ما کار منحصربه‌فردی می‌کنیم و الگوی مدیریتی ویژه‌ای داریم” این عبارت‌ها و گزاره‌های مشابهی که مدیران برای توصیف شرکت متبوع‌شان به‌کار می‌برند، شاهدی بر وجود سندروم تافته جدا بافته است و معمولاً مقدمه‌ای برای زیر سئوال بردن خِرد انباشتی بشری در حیطه مدیریت و پرداختن به صورت مسئله مبهمی تحت عنوان “راه خاص شرکت ما” است که عموماً خلاف منطق اقتصادی و آمیخته با انبوهی از تضاد و تعارضات است.

بگذارید کمی با هم رُک‌تر باشیم! بله، هر شرکتی یک ماهیت و ذات منحصربه‌فرد دارد و این ماهیت منحصربه‌فرد ما را ملزم به طراحی سیستم‌های مدیریتی و نظام‌های راهبری خاص برای آن شرکت می‌کند. من معمولاً از این استعاره استفاده می‌کنم که هر شرکتی اثر انگشت خاص خودش را دارد و نمی‌توان با الگوبرداری از سایر شرکت‌ها، بهینه‌کاوی (بنچ‌مارک) یا روش‌های این‌چنینی به خروجی متناسب با همان اثر انگشت دست پیدا کرد.

اما این مسئله که فقط برای ایران و شرکت‌های مستقر در مساحت یک میلیون و ششصد و چهل و هشت هزار و صد و نود و پنج کیلومتر مربعی حفاظت شده تحت سیم‌های خاردار مصداق ندارد! همه شرکت‌ها در سراسر دنیا، چه آنهایی که در وال‌استریت شعبه دارند و چه آنهایی که در نایروبی (پایتخت کنیا) واقع شده‌اند، اثر انگشت مختص به خودشان را دارند و شرایط آنها منحصربه‌فرد است. چالش اینجاست که ما خود را تافته جدا بافته و بیش از اندازه خاص می‌پنداریم و برای خودمان اهمیت و وزنی بیشتر از آنچه نظام هستی در سطح کلان و فضای کسب‌وکار در سطح خرد برای‌مان مقرر داشته، قائلیم!

قطعاً هر کدام از شرکت‌های ایرانی وضعیت خاصی دارند، در صنعت خاصی فعالیت می‌کنند و محصولات‌شان هم خاص است. برخی از همین شرکت‌ها باعث افتخارند و می‌توان کیفیت تولیدات و خدمات آنها را هم‌سطح با متوسط کیفیت در سطح بین‌المللی دانست. اما واقعیت‌ها را که نباید انکار کرد! دیجی‌کالا کپی دست‌چندمی از آمازون است؛ آپارات به لطف فیلترینگ یوتیوب و با تنفس مصنوعی در فضای کسب‌وکار کشور به حیات کپی‌وارش ادامه می‌دهد؛ اوبر با ارزش چند بیلیون دلاری سال‌ها قبل‌تر از اسنپ فعالیتش را آغاز کرده؛ بزرگ‌ترین بنگاه‌های نشر کتاب در ایران به ترجمه کتب امتحان پس‌داده ناشران بین‌المللی سرگرم هستند؛ صنایع خودروسازی در بهترین حالت مونتاژکارند؛ در پالایش نفت سال‌ها از تکنولوژی روز دنیا عقب هستیم؛ معدن‌کاران‌مان چیزی از قابلیت‌های دیجیتالی نمی‌دانند؛ و اگر مواد اولیه نظیر دانه روغنی و خوراک دام را وارد نکنیم، صنایع غذایی قادر به تامین نیازهای بازار داخلی نیستند.

با همه اینها، نباید نسبت به صنعت و تلاش‌های کارآفرینان و نوآوران مأیوس بود. درست است که این شرکت‌ها وضعیت خاصی دارند، اما این وضعیت خاص دلیلی برای کنار گذاشتن خرد انباشته بشری در حیطه مدیریت نیست.

خرد انباشته بشری در حیطه مدیریت ما را به بازبینی در مدل‌های ذهنی و روش‌ها و رویکردهای‌مان فرا می‌خواند. شاید امروز انکارش کنیم و پشت توجیه اینکه “وضعیت ما خاص است و این مدل‌ها برای ما جواب نمی‌دهد” پنهان شویم؛ شاید در کوتاه‌مدت بتوانیم به مدد فیلترینگ و تحریم و تعرفه چند صباحی را سر کنیم، اما واقعیت را که نمی‌شود انکار کرد: این مریض در حال احتضار است…