حل مسئله در دنیای امروز یکی از ارزشمندترین قابلیتهای انسانیست؛ خواه در سطح ملی و بینالمللی، خواه در دنیای کسبوکار و میان سازمانهای تجاری، و یا در حیطه زندگی فردی و اجتماعی. اما بخش زیادی از آنچه ما با اسم حل مسئله از آن یاد میکنیم و با اطمینانخاطر به طرف مقابل توصیه میکنیم، حل مسئله نیست. اگر با نگاه دقیقتری به رهاوردها و خروجیهای حل مسئله نگاه کنید، با پدیده دیگری مواجه میشوید: انتقال مسئله به یک مقطع زمانی نامعلوم در آینده، به جای حل مسئله. به این رخداد آشنا توجه کنید:
در برابر عدم تناسب میان داوطلبان کنکور و ظرفیت دانشگاههای دولتی، مسیرهای دانشگاهی جدیدی در قالب دانشگاه آزاد، دانشگاههای غیرانتفاعی و پیامنور ایجاد میکنیم؛ تناسب بین رشتهها را بدون توجه به نیاز جامعه برای جذب فارغالتحصیلان در هر رشته تخصصی برهم میزنیم؛ نظم ساختار اشتغال را به نفع آموزشهای نظری (در برابر نیروی کار فنی و مهارتمحور) برهم میزنیم و طبقهای از دانشآموختگان بیتاثیر را خلق میکنیم؛ و منابع مالی عمومی (در قالب بودجه دولتی) و خصوصی (در قالب شهریههای پرداختی) را به سمتوسویی هدایت میکنیم که بهرهوری در آن بسیار اندک یا صفر است.
در برابر تقاضای روزافزون برای تحصیلات تکمیلی فارغالتحصیلان دوره کارشناسی که به دلیل کیفیت ضعیف آموزشی یا محدودیت ظرفیت جذب صنعت نتوانستهاند در بازار کار به موقعیت موردانتظارشان دست پیدا کنند، ظرفیتهای مقطع تحصیلات تکمیلی را افزایش میدهیم یا راه جدیدی تحت عنوان دانشگاههای علمی و کاربردی ایجاد میکنیم؛ طرحهای خلقالساعهای مانند پذیرش آموزشمحور ایجاد میکنیم؛ و در کوتاهمدت خودمان را با آمار تعداد دانشجویان و مقالات منتشره در نشریات سرگرم میکنیم. صنعت نیز که با خروجیهای ضعیف نظام آموزشی مواجه شده است، به تدریج دچار افت میشود و روز به روز ظرفیت جذب کمتری پیدا میکند، این یعنی تقویت مشکلی که با آن دست به گریبانیم.
در برابر حجم به نسبت قابلتوجهی از اشخاص که مسیر آموزشی را تا اخذ مدرک دکتری پیمودهاند و حالا درصدد یافتن جایگاهی متناسب با مدرک خود هستند، برگزاری دورههای پسادکتری را آغاز میکنیم. صنعت نیز اصولاً نمیتواند شرایطی متناسب با انتظارات این گروه را در اختیارشان قرار دهد یا اینکه به دلیل تضعیف تدریجی، توان سرمایهگذاری در تحقیق و توسعه را از دست داده و دلیلی برای بهکارگیری این گروه را ندارد.
این چرخۀ انتقال مسئله به یک مقطع زمانی نامعلوم در آینده است. در چنین چرخهای نه تنها مسئله اصلی و اولیه حل نمیشود، بلکه انبوهی از مسائل جدید با درجات مختلفی از پیامدهای نامطلوب نیز شکل میگیرند و صف انتظار حل مسئله در آینده طولانیتر میشود. آیندهای که باید در آن منابعی چندبرابر روز اول صرف کنیم تا بتوانیم پیامدهای نامطلوب مسئله را تحت کنترل دربیاوریم و صد البته که حتی با صرف همه منابع نیز نمیتوانیم برخی تغییرات نامطلوب ساختاری را به روز نخست برگردانیم. به صورت مسئلههایی مانند سدسازیهای بیرویه و تغییر شرایط اقلیمی در پاییندست سدها یا احداث واحدهای مسکن مهر و بهراه افتادن روند مهاجرت به حومه شهرها توجه کنید؛ طبعاً نمیتوانیم برای کنترل پیامدهای نامطلوب، سدهای ساختهشده یا واحدهای مسکن مهر را تخریب کنیم. ناگفته نماند که تبعات انتقال مسئله از خصوصیات تابع خطی پیروی نمیکند و انباشتهشدن تبعات، صورت مسئله را بزرگتر و بزرگتر میکند، تاجاییکه صورت مسئله در مقطعی از زمان هیچگونه شباهتی به مسئله روز اول ندارد. بهنظرم مهمترین هنر در مواجهه با مسئله، اجتناب از انتقال مسئله است، حتی اگر مسئله در نظر شما به اندازه شستوشوی ظروف از شبمانده آشپزخانه ساده و بیاهمیت باشد!