استراتژی در میانه تلاطم محیطی: بی‌معنا، تجملی یا ضرورت؟

عبارت «ما در میانه محیطی پر از تلاطم به سر می‌بریم» برای همه آشناست و بسیاری از کتاب‌ها، مقاله‌ها و یادداشت‌های مدیریتی با پیش‌کشیدن همین عبارت سعی در توجیه عد‌م‌قطعیت‌های پیرامونی دارند. حضور در محیطی پر از تلاطم یک واقعیت انکارناپذیر است. تغییر و تحولات محیطی روز به روز شتاب بیشتری به خود می‌گیرد و محیط به‌طور مستمر در معرض امواجی از تلاطم است. ریشه‌ها و علل این تلاطم محیطی هم موضوعات چندان ناشناخته‌ای نیستند: نوسانات اقتصادی، پیشرفت‌های تکنولوژیک در حوزه‌های مختلف، تنش‌ها و ناآرامی‌های ژئوپلتیک، و ظهور و بروز مفاهیم و الگوهای نو تنها بخشی از محرکه‌های شکل‌گیری تلاطم محیطی هستند که بارها و بارها و توسط گروه‌های مختلفی از تحلیل‌گران و اندیشمندان و مشاوران از آنها صحبت به میان آورده شده است. گردهمایی‌هایی نظیر اجلاس سالیانه مجمع جهانی اقتصاد نمونه‌ای از بسترهای گفت‌وگو و تبادل نظر درباره همین موضوعات است. خروجی همه این بحث‌ها و تحلیل‌ها هم به یک نتیجه ختم می‌شود: «ما در میانه محیطی پر از تلاطم به سر می‌بریم»

در دنیای استراتژی این پیش‌فرض به یک پرسش بنیادین دامن می‌زند: استراتژی و استراتژی‌پردازی در میانه این تلاطم محیطی بی‌معناست؛ اقدامی تجملی به شمار می‌آید یا اینکه ضرورت دارد؟ در برهه فعلی که کشور با صورت‌مسئله‌های متعددی به‌خصوص در حیطه اقتصادی مواجه است، پاسخ بسیاری از صاحبان صنایع و مدیران به این پرسش در دو وجه «بی‌معنا» و «تجملی» نمایان می‌شود. آنها استراتژی در میانه تلاطم محیطی را «بی‌معنا» می‌دانند؛ زیرا تغییر و نوسان وجه ممیزه اصلی تلاطم است و از آنجایی‌که شدت و سمت و سوی تغییرات و نوسان‌ها برای‌شان روشن نیست و نمی‌شود تدبیر دقیقی برای آن داشت، استراتژی را فاقد معنا می‌دانند. گروه دیگر اگرچه تشریفات استراتژی‌پردازی را به اجرا درمی‌آورند و حداقل در ظاهر خود را با استراتژی همدل نشان می‌دهند؛ اما آن را صرفاً در جایگاهی تزئیناتی می‌بینند و به‌عنوان یک «تجمل» قلمداد می‌کنند.

اگر بتوانیم سمت‌وسوی آینده را پیش‌بینی کنیم، آیا تدبیرکردن معنایی هم دارد؟ در چنین شرایطی آینده با تقریب قابل توجهی نسبت به وضعیت امروز قابل پیش‌بینی است؛ فرایند تصمیم‌گیری پیچیدگی چندانی ندارد و محتوای تصمیم‌های استراتژیک نیز تغییرات شگرفی را نخواهد داشت. ما در یک فرایند طبیعی و تدریجی به پیش می‌رویم، تلاش‌مان متمرکز بر حفظ کارایی و بهره‌وری می‌شود، و تصمیمات‌مان به‌جای آنکه استراتژیک باشند، عمدتاً عملیاتی خواهند بود. استراتژی در نقطه‌ای «ضرورت» می‌یابد که تلاطم‌ها و عدم‌قطعیت‌ها خودشان را نشان می‌دهند و نمی‌توانیم به سادگی تصمیم‌گیری کنیم. استراتژی مفهومی متعلق به محیط‌های ساده و ایستا نیست. با افزایش میزان پیچیدگی و پویایی محیط، اهمیت تصمیم‌گیری سنجیده رو به افزایش می‌رود و استفاده از مدل‌ها، الگوها و ابزارهایی که امروز آنها را به‌عنوان ابزارهای تدوین استراتژی می‌شناسیم، توجیه‌پذیر می‌شود؛ بخشی از این ابزارها مانند تکنیک‌های سناریوپردازی اتفاقاً در واکنش به عدم قطعیت‌ها پدید آمده‌اند.

از سوی دیگر، این را هم نباید از یاد برد که تلاطم محیطی می‌تواند ریشه‌های مثبت و منفی داشته باشد. رقابت در بازار نوعی از تلاطم مثبت را می‌سازد و ناکارآمدی دولت در کنترل نرخ ارز منجر به تلاطم با ماهیت منفی می‌شود. استراتژی در هر دو وضعیت «ضروری» است تا بتوان مواجهه سنجیده‌تر و موثرتری در برابر تلاطم‌ها و عدم قطعیت‌ها داشت.