اثربخشی سیاست گذاری عمومی : صرفاً منتقد نباشیم!

اغلب وقتی قصد گفت‌وگو درباره مسائل و رخدادهای دنیای پیرامون را داریم، ژست منتقد خیرخواه را به خود می‌گیریم و از جایگاه یک ناظر بیرونی شروع به انتقاد از پدیده‌ای می‌کنیم که بخش قابل‌توجهی از پیامدهای آن هم آشکار شده است. این نوع نگاه انتقادی در ظاهر ایرادی ندارد، زیرا انتقاد سبب روشن‌شدن نقاط مبهم و تاریک پدیده یا شفاف‌شدن دلایل واقعی به وقوع پیوستن آن پدیده می‌شود. اما نباید این نکته را از یاد برد که نگاه انتقادی، به شکلی که امروزه از آن استفاده می‌کنیم، نمی‌تواند راهگشا باشد و به نتیجه مشخصی از حیث اثربخشی سیاست گذاری عمومی ختم شود.

تنها زمانی می‌توانیم به درستی درباره پدیده‌ها گفت‌وگو کنیم که زاویه دید مناسبی داشته باشیم. در ماجراها و پیامدهایی مانند گران شدن بنزین ساده‌ترین کار این است که ژست منتقدانه به خود بگیریم و سیاست‌گذار و تصمیم او را نقد کنیم. طبعاً با پدیدار شدن نتایج این تصمیم سیاست‌گذار، کار برای ژست‌ها و مصاحبه‌های منتقدانه ساده‌تر هم می‌شود. اما چنین نگاهی تنها به درد پرکردن صفحات وب‌سایت‌ها و خبرگزاری‌ها و روزنامه‌ها می‌خورد، فاقد یادگیری جمعی است و تجربه ناشی از آن برای اصلاح تصمیم‌ها و سیاست‌گذاری‌های بعدی در حافظه اجتماعی به جای نمی‌ماند. در نتیجه، حاصل این نگاه در بلندمدت چیزی به جز صفحات آرشیوشده نخواهد بود.

چاره چیست؟ فهم دقیق تصمیم‌ها و استراتژی‌های هر سیستم (چه در عرصه ملی، چه در عرصه تجاری و چه حتی در زندگی شخصی) تنها با قرار گرفتن در جایگاه سیاست‌گذار و تصمیم‌گیرنده ممکن است. فهم صحیح تصمیم سیاست‌گذار در افزایش قیمت بنزین تنها هنگامی ممکن است که از نگاه سیاست‌گذار به مجموعه محرکه‌ها و تعامل سیستماتیک میان آنها توجه کنیم و شکل‌گیری سیاست افزایش قیمت بنزین را در قالب یک سیستم منسجم و درهم‌تنیده مدل‌سازی کنیم. با اتخاذ چنین نگاهی ممکن است این محرکه‌ها را نامعتبر بدانیم یا استراتژی دیگری را برای مواجهه با آنها متصور باشیم یا حتی معتقد به صحت این سیاست‌گذاری قیمتی باشیم، اما در هر حال نمی‌توانیم با ژست منتقدانه ناظر بیرونی و آنهم پس از وقوع پدیده (که نتایج مثبت و منفی آن پدیدار شده‌اند) از این تصمیم انتقاد کنیم. اگر در جایگاه سیاست‌گذار قرار بگیریم و با پارامترهایی که سیاست‌گذاری را تحت تاثیر قرار می‌دهند مواجه شویم، احتمالاً می‌توانیم چالش‌های تصمیم‌گیری و محدودیت‌های منابع را بهتر درک کنیم و برحسب این ورودی‌ها، سناریوهایی برای سیاست‌گذاری پیشنهاد دهیم که واجد نگاه سیستماتیک باشند. این نگاه حتی می‌تواند توان پیش‌بینی ما نسبت به رفتار آتی سیاست‌گذار را نیز افزایش دهد، زیرا فرا گرفته‌ایم که سازوکار تصمیم‌گیری به سادگی چیزی نیست که منتقدان خیرخواه از آن صحبت می‌کنند و تصمیم‌ها در بستر سیستم، حاصل برهم‌کنش مجموعه‌ای از رفتارهای سیستمی و واکنش‌های ریزسیستمی هستند.

فهم این نوع نگاه در دنیای مشاوره مدیریت هم اهمیت دارد. اینکه چرا دو بنگاه تجاری هم‌سطح در برابر یک ‌صورت‌مسئله هم‌سان استراتژی‌های متفاوتی را اتخاذ می‌کنند و مسیرهای جداگانه‌ای را طی می‌کنند، نیازمند نگاه به صورت‌مسئله از زاویه مدیران هرکدام از این بنگاه‌هاست و نمی‌توان به عنوان مشاور بیرونی، نسخه‌های از پیش تعیین‌شده را به آنها توصیه کرد. اما متاسفانه، تعدادی از مشاوران مدیریت بدون درنظرگرفتن این نکته اقدام به توسعه برنامه‌های یکسان می‌کنند و نتیجه چیزی به جز پوشاندن لباس‌های بی‌قواره به تن سازمان‌های گوناگون نیست.

باید یاد بگیریم که در برابر سیاست‌گذاری‌ها و تصمیم‌های خُرد و کلان، از جایگاه سیاست‌گذار به صورت مسئله نگاه کنیم و رفتار و تصمیم او را از این جایگاه به نقد بکشیم. چنین نقدی با یادگیری جمعی و آگاهی‌بخشی اجتماعی همراه است و با افزایش آگاهی عمومی، سیاست‌گذاری‌های صحیح‌تر را به مطالبه عمومی مبدل می‌ند. پس به جای آنکه صرفاً ژست منتقد را به خود بگیریم و بر اساس نتایج آشکارشده یک تصمیم گفت‌وگو کنیم، از جایگاه سیاست‌گذار مسائل را واکاوی کنیم و تصمیم‌ها و واکنش سیستم به هر تصمیم را مدل‌سازی کنیم تا اثربخشی سیاست گذاری عمومی بیشتر شود!