راهبری و اداره سازمانها بیش از هر چیز با چگونگی سازماندهی آنها گره خورده است؛ این نکته را زمانی بهتر و عمیقتر دریافتم که مسیر حرفهایام را بهعنوان مشاور مدیریت آغاز کرده بودم. چرا استراتژیها شکست میخورند؟ پاسخ در «ساختار سازمانی» نهفته است. چگونه مسیر رشد را تسهیل کنیم؟ از طریق «سازماندهی» متناسب با قابلیتها. کلیدیترین چالش شکلگیری هلدینگها و گروههای کسبوکار چیست؟ طراحی «سازمانی» که بتواند کسبوکارها را زیر بال و پر خود جای دهد. بستر نفوذ رهبران سازمان در کجاست؟ «ساختار، ساختار و باز هم ساختار». در واقع تمامی کلیدواژههای مطلوب مدیریتی نظیر بهرهوری، بهبود، ارتقا، رشد و تعالی از بستر ساختار سازمانی محقق میشوند و بدون وجود ساختاری که بتواند فعالیت اجزای مختلف سازمان را تلفیق و آنها را یکپارچه و همسو کند، این واژهها صرفاً روی کاغذ باقی میمانند.
بهتدریج و در طی روزهای کسب تجربه در حرفۀ مشاورۀ مدیریت، فهمیدم ساختار سازمانی همان تلقی رایج از ترسیم چارت و تنظیم شرح شغل و شرایط احراز شغل نیست. درواقع، ساختار سازمانی ترکیبی از دو حیطۀ استراتژی و منابع انسانی است و ازقضا کفۀ ترازو در سمت استراتژی سنگینتر از سمت منابع انسانی است. ما برای طراحی سازمانهایی که از کارآمدی و تناسب کافی و لازم برخوردار باشند به «دانش استراتژیک طراحی سازمان» نیاز داریم. وجه ناخشنودکنندۀ ماجرا اینجاست که عموماً طراحی سازمانها به حیطۀ منابع انسانی تقلیل مییابد و هر تغییری در ساختار سازمانی با واکنشهایی مانند تغییر چارت و گروهبندی و حذف و اضافۀ برخی واحدها یا نقشهای سازمانی همراه میشود. نتیجۀ چنین رویکردی سازمانِ وصلهپینهشدهای است که همچون نهال سستی بهمحض وزیدن هر نسیم نامساعدی از تغییرات محیطی به اینسو و آنسو خم میشود، سازمانی که آشفتگی و فقدان منطق استراتژیک از بارزترین خصیصههای آن است.
ما به «دانش استراتژیک طراحی سازمان» نیاز داریم؛ و نیاز داریم با سازمان بهصورت مفهومی فراتر از متغیرهای سادهانگارانه و الگوهای قدیمی سازماندهی برخورد کنیم. شاید این مهمترین دلیلم برای ترجمۀ آخرین اثر هنری مینتزبرگ با عنوان «Understanding Organizations… Finally» باشد. با وجود مسئولیتها و مشغلههای متعدد حرفهای، ترجمۀ کتاب در سالهای اخیر هرگز در میان اولویتهایم قرار نمیگرفت؛ اما به دست گرفتن کتاب و مطالعۀ آن بهسرعت نظرم را تغییر داد و بینش جدیدی برایم، هم از حیث نظری و هم از حیث حرفهای پدید آورد. ازآنجاییکه بهطور مستمر و حرفهای با گروهها و سازمانهای مختلف در حوزۀ استراتژی و ساختار مشغول به کارم، دریافتم این کتاب همان قطعۀ گمشدۀ پازل است که هم بدنۀ نظری دانش سازماندهی و طراحی ساختار در فضای کسبوکار کشور را تقویت و تکمیل میکند، و هم با تمرکز بر وجه استراتژیک طراحی سازمان، قدمی فراتر از سادهانگاریهای رایج برمیدارد. عمق بینش مینتزبرگ و صورتبندی بینظیر او در این کتاب آنقدر درخشان است که بارها من را به فکر فرو برد: «چرا ما نمیتوانیم مسائل پیچیدۀ دنیای سازمانی را اینگونه روان مدلسازی و تشریح کنیم؟»
ترجمه کتاب مینتزبرگ با عنوان فارسی «طراحی سازمان: درک عمیقی از سازماندهی در هفت الگو» توسط انتشارات آریاناقلم منتشر شده است و در همین لحظه که مشغول نوشتن این یادداشت هستم، به انتهای چاپ دوم هم رسیده است! در ترجمۀ کتاب تلاش کردهام تا محتوا را بی کموکاست برگردانم و همان بینش و لذتی را که از مطالعۀ کتاب به دست آورده بودم به مخاطب هم منتقل کنم. بنابراین، خود را موظف میدانم از همۀ سازمانهایی تشکر کنم که روزی در جایگاه مشاور در آنها حضور داشتهام. بیشک ترجمۀ این کتاب بدون تجربۀ دستاول از چالشهای طراحی و بازطراحی ساختار غیرممکن یا حداقل دشوار بود، اما من این فرصت را داشتم که بینش عمیق مینتزبرگ را با تداعیهای ذهنی خودم از سازمانهای گوناگون تطبیق بدهم و از این طریق ترجمۀ ملموستری از بینش مینتزبرگ ارائه دهم.
البته که هیچ تلاشی بینقص نیست و باید قضاوت را به مخاطب سپرد. در نتیجه بهتر است مطالعه این کتاب را پیشنهاد دهم و شما را با نگاه مینتزبرگ به سازمانها و سازماندهی آنها تنها بگذارم و امیدوار باشم مطالعۀ کتاب طراحی سازمان هم برایتان لذتبخش باشد و هم گرهی از کار سازمانتان بگشاید. چنین باد!