فرهنگ و حرکت های اجتماعی در جامعه ایران

تحولات محیطی روز به روز شدت بیشتری پیدا می‌کنند و کنترل روند تغییر و تحولات دشوار شده است. سرعت زندگی افزایش پیدا کرده و سبک زندگی از حالت متداول سنتی به آمیخته‌ای ناهمگون از سبک زندگی سنتی و مدرن تبدیل شده است. قواعد و هنجارهای عرفی نقش پررنگ‌تری نسبت به یک دهه قبل پیدا کرده‌اند و الزامات و انتظارات جدیدی در رابطه میان افراد با همدیگر و همچنین در رابطه میان عموم مردم و طبقه حاکمان پدیدار شده است. این عوامل در کنار یکدیگر ترکیب پویایی را به وجود آورده‌اند که اداره و هدایت آن دشوار است و به ویژه در سالیان اخیر، پیامدهای نامطلوب بیشتری در مقایسه با پیامدهای مطلوب داشته است. در چنین شرایطی لزوم حرکت های اجتماعی بیش از پیش حس می‌شود و این حرکت‌ها پیش از هر چیز نیازمند یک زیربنای فرهنگی است.

بدون شک فرهنگ نقش مهمی در اصلاحات اجتماعی و حرکت های اجتماعی دارد. کنترل و مقابله با پیامدهای نامطلوب و به موازات آن، ارائه هنجارها و الگوهای رفتاری به چیزی فراتر از تلاش‌های دولت مرکزی یا نهادهای تقنینی و قضایی نیاز دارد. راه چاره مواجهه و مقابله با این پیامدها در تشکیل نهادهای جدید و عمدتاً با وظایف موازی یا تنظیم سازوکارهای رسمی نیست. اداره چنین وضعیتی بیش از هر چیز به حرکت های اجتماعی نیاز دارد و فرهنگ جان‌مایه شکل‌گیری چنین حرکت‌هایی است.

اما در مسئله فرهنگ غالباً با چالش بزرگی روبه‌رو هستیم. تقریباً شنیدن این جمله که : “باید فرهنگ آن را اصلاح کنیم” در پاسخ به بسیاری از مسائل اجتماعی عادی شده است. فرهنگ به صورت استعاره‌ای از یک منجی یاد می‌شود که انگار قرار است با دستان نامرئی خود مناسبات اجتماعی‌مان را اصلاح کند و جامعه را در مسیر از پیش تعیین شده به پیش ببرد. جمله “باید فرهنگ آن را اصلاح کنیم” کم کم بار معنایی‌اش را از دست داده و تبدیل به راهکاری برای فرار از ارائه یک پاسخ مشخص در برابر یک مسئله مشخص شده است. این مسئله زمانی پیچیده‌تر می‌شود که بدانیم فرهنگ در ذهن هر کدام از اعضای جامعه معنای خاصی و نمود ظاهری متفاوتی دارد و برداشت‌های متفاوت از چنین واژه‌ای می‌تواند سرآغاز شکل‌گیری چالش‌های جدید باشد. این نکته به ویژه در ایران به دلیل تنوع خرده فرهنگ‌ها و ذهنیت‌های متفاوت نسبت به وجه ظاهری فرهنگ ملموس‌تر است. برای اینکه آشفتگی جمله “باید فرهنگ آن را اصلاح کنیم” را بفهمیم، می‌توانیم به فهرست مختصری از برخی از چالش‌های روز کشور اشاره کنیم:

  • بحران آب و چالش‌های ناشی از الگوی مصرف آب در کشور
  • فضای ورزشگاه‌ها و هنجارهای رفتاری و گفتاری تماشاگران مسابقات ورزشی
  • شیوه تعامل و برقراری ارتباط در فضای مجازی، و به ویژه در شبکه‌های اجتماعی
  • سرانه مطالعه کتاب و استفاده از رسانه‌های مکتوب مانند نشریات و روزنامه‌ها
  • چالش‌های نظام پولی و بانکی و بی‌قانونی و بدقانونی در این حوزه
  • آلودگی و تخریب محیط‌زیست در اثر مداخلات انسانی
  • الگوی استفاده از وسائل نقلیه شخصی و پیامدهای آن در حوزه ترافیک و حمل‌ونقل درون‌شهری
  • رعایت حقوق مالکیت معنوی و جلوگیری از تجاوز به حقوق مؤلفان، هنرمندان و صاحبان ایده
  • آلودگی هوای کلان‌شهرها و عوامل تشدیدکننده آلودگی در هر دو سمت معادله عرضه و تقاضای فرآورده‌های نفتی
  • تهدیدات اکولوژیکی به سبب خشک شدن تدریجی دریاچه‌ها و تالاب‌ها و تخریب مراتع طبیعی و جنگل‌ها

با در نظر گرفتن تنوع و گستره این مسائل، آیا می‌توانیم جمله “باید فرهنگ آن را اصلاح کنیم” را به عنوان راهکار بپذیریم؟! شکی نیست که فرهنگ به عنوان بستر و زیربنا از نقش اساسی در مقابله با پیامدهای نامطلوب اجتماعی برخوردار است اما نوع نگرش ما به فرهنگ خود نیازمند نوعی اصلاح فرهنگ است! نگاهی به لیست محدود فوق ممکن است با راه‌حل‌هایی نظیر تشدید نظارت‌های رسمی، وضع قوانین محدودکننده یا پیگیری قضایی متخلفان همراه شود یا راه‌اندازی نهادها و سازمان‌های غیردولتی را برای حفظ حقوق مالکیت معنوی، حفاظت از محیط‌زیست، مقابله با بحران‌های طبیعی یا گفتمان‌سازی پیشنهاد دهد، اما همه این راهکارها بیشتر از آنکه ناظر به رفع علت‌های بنیادین باشند، درصدد تسکین موقتی علت‌های فرعی هستند. رفع چنین پیامدهایی نیازمند حرکت‌های اجتماعی است، حرکت های اجتماعی به واسطه پشتوانه مردمی و برآمده از خواست عمومی کارایی بیشتری از سازوکارهای رسمی دارند و می‌توان آنها را جهت‌دهنده سازوکارهای رسمیِ اجرایی، تقنینی و قضایی دانست. اما چندین پرسش بی‌پاسخ فرهنگی وجود دارد که قدرت چنین حرکت‌هایی را محدود می‌کند و سبب شده است که نسبت شکل‌گیری حرکت‌های اجتماعی در ایران به سایر کشورها بسیار اندک بوده و شدت تأثیرگذاری معدود حرکت‌های شکل‌گرفته نیز بسیار کمتر از حد تصور باشد. حرکت‌های اجتماعی ماهیت فرهنگی دارند و شکل‌گیری چنین حرکت‌هایی متضمن پاسخ به پرسش‌هایی نظیر “کدام فرهنگ؟” و “چه راهکار فرهنگی مشخصی؟” است. برداشت‌های متفاوت از مقوله فرهنگ و کلی‌گویی در لوای استفاده از برچسب “اصلاح فرهنگی” دامنه تأثیرگذاری حرکت‌های اجتماعی را محدود می‌کند و کاربرد فرهنگ را به ژست تصنعی برای پاسخ‌گویی به سئوالات یک مصاحبه تلویزیونی تقلیل می‌دهد.

با توجه به این مسائل یادداشتم را با طرح چند پرسش به پایان می‌رسانم:

چگونه می‌توانیم با اجتناب از کلی‌گویی، فرهنگ را در نقش زیربنا برای شکل‌گیری حرکت‌های اجتماعی به کار بگیریم؟

چگونه می‌توانیم از فرصت‌های تکثر فرهنگی برای تقویت حرکت‌های اجتماعی استفاده کنیم؟

استراتژی بهینه برای شکل‌گیری حرکت‌های اجتماعی به منظور مقابله با فهرست محدود اما متنوع از مسائل اساسی جامعه چیست؟