همانطور که در یادداشت قبلیام درباره ساختار سازمانی اشاره کردهام، طراحی ساختار سازمانی در سطح گروه کسبوکار یا برای شرکتهای چندکسبوکاره نیازمند پاسخگویی به پرسشهایی فراتر از تنظیم شرح مشاغل و شرایط احراز شغل است. منطق وجود یک شرکت چند کسبوکاره ساده است: شرکت سرپرست یا ستاد باید بتواند از طریق اداره مجموعهای از کسبوکارها به سطحی از ارزش افزودهای دست یابد که از مجموع ارزش افزوده مستقل هرکدام از کسبوکارهای زیرمجموعهاش فراتر باشد. طراحی ساختار سازمانی مناسب برای رسیدن به چنین دستاوردی یکی از الزامات اساسی است. سه پرسش کلیدی باید در ساختار سازمانی شرکتهای چند کسبوکاره و تنظیم روابط افقی و عمودی به دقت مورد نظر قرار بگیرد.
چگونه روابط افقی میان کسبوکارهای زیرمجموعه را تنظیم کنیم؟ روابط افقی زمانی اهمیت بیشتری مییابند که شرکت چند کسبوکاره از سبد یکپارچهای از کسبوکارها برخوردار باشد. تعامل متقابل این کسبوکارها مجموعه پیچیدهای از روابط افقی پیدا و پنهان را در بستر سازمان فراهم میآورد. در چنین وضعیتی، برقراری تعامل میان کسبوکارهای زیرمجموعه باید با حساسیت بیشتری دنبال شود. نکته مهم این است که چه نوع سازوکاری باید بر اینگونه روابط حاکم شود، آیا سازوکاری شبیه به سازوکار بازار همیشه میتواند شکل بهینهای از روابط افقی میان کسبوکارهای سبد باشد؟ آزادی عمل کسبوکارها برای پاسخگویی به پیشنهادهای جذاب در خارج از گروه تا چه میزان است؟
چگونه روابط عمودی میان ستاد و کسبوکارهای زیرمجموعه را تنظیم کنیم؟ همانطور که اشاره کردم، فلسفه وجود شرکت سرپرست یا ستاد فراهم ساختن امکان دستیابی به ارزشافزودهای فراتر از فعالیت مستقل کسبوکارها است. به همین دلیل نوع روابط عمودی ستاد با کسبوکارها، خدماتی که در ستاد به صورت متمرکز به کسبوکارهای زیرمجموعه ارائه میشود و میزان مداخله ستاد در تصمیمات کسبوکارهای زیرمجموعه باید از این فلسفه پشتیبانی کند. در این زمینه یک دستورالعمل واحد وجود ندارد؛ ماهیت مشتریان کسبوکارها، بلوغ انسانی، قابلیتهای کلیدی و ساختار بازارِ کسبوکارهای زیرمجموعه از جمله عواملی هستند که بر انتخاب نوع بهینه رابطه عمودی ستاد و کسبوکارها اثر میگذارند و مشخص است که چنین عواملی از یک صنعت به صنعت دیگر و از یک شرکت به شرکت دیگر با همدیگر تفاوت دارند.
چگونه نسبت روابط افقی و عمودی را تنظیم کنیم؟ رشد شرکتهای چندکسبوکاره گاه منجر به شکلگیری کسبوکارهای جدیدی در زیرمجموعه آنها میشود که تا قبل از آن به عنوان یکی از خدمات ستاد (رابطه عمودی) وجود داشتهاند؛ اما با تبدیل شدن به یک کسبوکار جدید رابطه افقی با سایر کسبوکارها برقرار میکنند. متداولترین نمونه چنین وضعیتی پیدایش شرکتهای بازرگانی یا تامین و تدارکات در زیرمجموعه شرکتهای چندکسبوکاره است. فارغ از توجه به پارامترهایی نظیر صرفه به مقیاس در تبدیل این دسته روابط عمودی به روابط افقی باید به مرز باریک میان کارآمدی و ناکارآمدی چنین تحولات ساختاری توجه کنیم و به این پرسش پاسخ دهیم که آیا چنین تغییری سبب تداخل مسئولیتها و در نتیجه سردرگمی و بیمسئولیتی در کل ساختار سازمانی گروه نمیشود؟ این مسئله در جهت عکس (تبدیل روابط افقی به روابط عمودی) نیز صادق است.
۱ نظر
تازه امروز با وبسایتتون اشنا شدم. انصافا مطالب بسیار خوبی قرار می دید.